متن پادکست:
بعد از مدتها جور شد تا به اتفاق دوستان به یه سفر مجردی بریم تا کمی از دغدغههای زندگی دور بشیم و به قول یکی از بچهها مغزمون استراحت کنه. همه چی خوب بود و برنامه پیش میرفت تا سفر به مذاق همه خوش بیاد. تا اینکه یه شب بعد شام یکی از بچهها با یه حال عجیبی گفت: «امشب میخوایم صفا کنیم.» بعد با یه سینی نوشیدنی وارد پذیرایی شد و شروع کرد به تعارف کردن. تو شیش و بش این بودم که بردارم یا نه که رسید به من. بزن داداش، خوش باش، دلو بزن به دریا، بیخیالی رو عشقه، همین طور داشت به زبون خودش به من اصرار میکرد. ولی ما ازین قرارا نداشتیم حالا باید چی کار کنم خدایا؟! اگه بر ندارم میگن مرد نیست، جرأت ریسک نداره و میترسه و خلاصه ازین حرفا. اگه بردارم که نافرمانی خدا رو کردم. از کلام خدا سرپیچی کردم. یهویی یه صدایی تو گوشم پیچید: «بخور بابا توی جمع رفیقات اگه بخوای تک بیفتی اون وقت از چشمشون میفتی. دیگه میذارنت کنار. این دفعه رو بخور بعدش میری توبه میکنی. خدام که ارحمالراحمینه، میبخشه. بردار دیگه چقدر تعارف میکنی. همه دارن نگات میکنن.» که با برداشتن یه فنجون از توی سینی، اون صدا قطع شد.
با شمام! بله، با شما دوست عزیزی که داری صدای منو میشنوی. حتماً از این مدل اتفاقات برات افتاده و سر دوراهی حق و باطل قرار گرفتی. حالا خودمونیم چقدر تونستیم به نفسمون غلبه کنیم و تصمیم درست و خداپسندانهای بگیریم؟! چقدر خودمون رو با تبصرههای فقهی گول زدیم و به اصطلاح کلاه شرعی سر خودمون گذاشتیم و با اتکا به بخشندگی خداوند همراه با لبخند رضایتآمیزی راه باطل رو انتخاب کردیم؟! به نظرت تا کی باید تو این دُوْر باطل قرار داشته باشیم؟! به نظرت وقتش نیس خودمون رو از این سردرگمی و بلاتکلیفی نجات بدیم؟! وقتش نیس نفسهای طمّاعی رو که از دیدن نتیجه ی دردناک تصمیمامون کور شدن بینا کنیم؟!
اگر شما هم مثل من یقین داری که تنها راه نجاتمون امام مهدی علیه السلامه، اگر شما هم مثل من بر این باوری که آقاجان! آقاجان! غیر از تو هر کس رفیقم شد نزد چنگی به دل، بعد از این تا زندهام با تو رفاقت میکنم. اگر دنبال کسی میگردی که شما رو با امام مهدی علیه السلام متصل کنه من یه نفرو سراغ دارم. بهت توصیه میکنم به پایگاه حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی سری بزنی تا اون چه رو که برای تداوم و استمرار ارتباطت با امام مهدی علیه السلام نیاز داری یاد بگیری و به اونها عمل کنی تا قدم قدم به امامت نزدیکتر بشی چرا که هر شد محرم دل، در حرم یار بماند.
کلام این علامه فرزانه کمک میکنه تا شما موانع و حجابهای معرفتی رو از ذهنت پاک کنی و در مسیر بندگی خدا نلغزی. حالا دعوتت میکنم تا بخشی از نامهی بیست و پنجم ایشون رو که برای یکی از یارانشون نوشتن خوب گوش کنی:
«از خداوند پروا کن اگر زیرک هستی؛ چراکه جز احمق از او بیپروا نیست. دینش را بشناس و بر طبق آن مشی نما تا بر صراط مستقیم رهسپار باشی. زنهار به حریمش نزدیک نشو و از حدودش تجاوز نکن، مبادا تو را معدوم گرداند. هنگامی که باب گناه گشوده میشود و بستر آن پهن میگردد، او را یاد کن که تو را میبیند و از راهی که رفتهای بازگرد. چشمانت را بگشای تا ببینی که جای گناه، از چاه مستراح آلودهتر است. پس آن را ترک کن و برو و اگر همنشینت گفت: «به کجا میروی؟» بگو: «به سوی عافیت»! چه بسیار لذّت کوتاهی که به حسرتی طولانی انجامیده و چه بسیار شهوت گذرایی که نفرتی ابدی در پی داشته است! مبادا از همنشینت شرم کنی که گناهی را وانهی و از پروردگارت شرم نکنی که آن را مرتکب شوی؛ چراکه این حماقت است! آیا خود را به روغن بیالایی و آتش زنی تا همنشینت ببیند و دستک زند؟! آیا خود را در هاویه بیفکنی تا نگوید که ترسید و نتوانست؟!… از همنشین بد گریزان باش؛ چراکه تو را بدبخت خواهد کرد. از دهانش آتش میجهد و قدمهایش به سوی هاویه است. زشتی را میآراید و گناه را سهل مینماید. از نیکی باز میدارد و بر پرهیزکاری میخندد. او را از خویش بران، چونانکه سگ ولگرد را میرانی. آیا او را وا بگذاری تا تو را بگزد؟! برای خویش همنشین خوبی پیدا کن که تو را به نیکی امر کند و از بدی باز دارد؛ وگرنه بر تنهایی صبر کن؛ چراکه از همنشین بد داشتن بهتر است.
خوشا به حال کسی که پند برای او سودمند است؛ چراکه او نجات خواهد یافت، اگرچه از درّهی ژرف آویخته باشد و بدا به حال کسی که از پند رویگردان است؛ چراکه او هلاک خواهد شد، اگرچه بر زمین هموار ایستاده باشد.»
راستی، من هرگز اون نوشیدنی رو نخوردم.