متن شبهه:
منصور هاشمی خراسانی میگوید من بر اساس بیّنهای از جانب خداوند قیام کردهام و خود را صاحب عهد الهی میشمارد!
متن پاسخ به شبهه:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله دوستان عزیز؛ برادران و خواهران گرامی! امیدوارم هر جا هستید حالتون خوب باشه و انشاءالله آمادهی یک پاسخگویی دیگر باشید. در جلسهی قبل اگر خاطر شریفتون باشه یک شبهه رو مطرح کردیم راجع به یکی از گفتارهای حضرت علامه در کد ۲۰، در پایگاه اطلاع رسانی که در آنجا حضرت علامه میفرمایند: «من بر پایهی رای و روایت قیام نکردم».
در ادامه کسانی که شبهه مطرح میکنند ادامهی این گفتار رو هم ایراد میگیرند و اشکال میگیرند؛ اینجا حضرت علامه میفرماید من بر اساس رای و روایت قیام نکردم بلکه من بر اساس بینهای از جانب خداوند قیام کردهام که بر شما پوشیده است و زودا که بر شما آشکارش سازد. بعد چند خط پایینتر میفرمایند که: «اگر عهد خداوند با ما و فضل او بر شما نبود، هر آینه از شما کناره میگرفتیم» خب این آقایونی که شبهه میکنند و اشکال میکنند، منتقدین نهضت بازگشت به اسلام میگن که خب، عجب؛ پس ادعای بینه داره ایشون و خودش رو صاحب عهد الهی میدونه و بنابراین منصور هاشمی خراسانی میگه من منصوب از طرف خداوند هستم و فرستادهی الهی هستم یک عهد مخفی از طرف خدا هم دارم. خب؛ در پاسخ به این شبهه چند نکته رو باید عرض بکنیم که انشاءالله عنایت کافی میفرمایید. این چیزی که حضرت علامه میفرمایند درمورد بینه منظورشون چی هست؟ یعنی چی که میفرمایند من بر اساس بینهای از جانب خداوند قیام کردم. این به معنای این هست که حرکت ایشان، نهضت ایشان، دعوت مبارک بازگشت به اسلام اون مبنای اصلیاش اون علت محوریاش یا اون انگیزه اصلیش؛ نظر ایشان یا رأی ایشان نبوده که حالا یک دفعه یک چیزی به نظرشون برسه، شخصاً یک دیدگاهی یک رای یا یک روایتی رو در یک جایی ببینند بر اساس اون یکباره قیام بکنند یا دعوت رو شروع کرده باشند نه بر اساس یک بینهای است، یک آیت آشکار، یک دلیل آشکاری که میان ایشان و خداوند مکتوم هست و خود ایشان میدانند که اون ببینه چی هست و این رو به صورت اجمالی و سربسته فرمودند. حالا به واسطه یکسری مصالحی یا به واسطهی یکسری معاذیری یا به واسطه یکسری محدودیتهایی یا به هر دلیل دیگه فعلا این رو بیان کردند و نگفتند که این بین هر چه هست البته خب در ادامه میفرمایند: «زودا که آشکار گردد» و در حقیقت این یک وعدهای است که ایشان میدهند که یک بینهای وجود داره و بر اساس اون بینه ایشون اقدام به این امر کردند و این خب البته دور از ذهن و غیر ممکن یا عجیب و غیرعادی نیست چون خداوند متعال هم در قرآن کریم ظهور برخی از نشانهها رو نیازمند گذر زمان و مرور ایام دانسته و امر کرده که ما منتظر باشیم، یا امر به انتظار کرده مثلا میفرمایند: «سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»، در سوره مبارکه انبیاء آیه ۳۷ یعنی به زودی -همین که حضرت علامه میفرمایند زودا که آشکار شود- به زودی آیاتم را نشانتان می دهم، پس از عجله نکنید و در جای دیگر می فرمایند: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»؛ سوره مبارکهی انعام آیه ۱۵۸؛ یعنی به زودی آیاتمون رو در آفاق و انفس در خود شما نشانشان میدهیم تا برای شان آشکار شود که او حق است. بنابراین، این مسئلهای است که ما نشانههاش رو در قرآن هم میبینیم مویّد به قرآن هم هست این روش و این رویکرد ایرادی نداره که حضرت علامه اجمالاً فرمودند و در حقیقت یک اشارهای به این مسئله کردند و با توجه به آنچه عرض کردیم عقلا در انتظار تحقّق این وعده میماند این یک وعدهای است که حضرت علامه به صورت اجمالی دادند و البته یک نکتهی گذرایی هم هست به مناسبت یک اشارتی در جایی فرمودند و به تعبیر منطقی و خیلی دقیق یک گزارهی محتمل الصّدق است و باید در انتظار تحقّق این وعده و در انتظار مصداق او ماند.
اما نکتهی مهم که داخل بحث ماست، این چیزی که تا حالا گفتم اصلاً خارج از بحث بود و این اشکالی که اینها میکنند، خارج از بحث هست. اما نکتهای که مد نظر ما هست اینه که حضرت علامه کسی رو با استناد به بینه که هنوز ناگفته هم هست، مخفی هم هست به همراهی با خودشون دعوت نکردند. کسی رو با استناد به این بینه ملزم به تایید خودشون نکردند و اساساً این، ادعا نمیشه نامش. ادعا این هست که کسی صریحاً بگه من منصوب از جانب خداوندم مردم، منو خداوند فرستاده، من رو پیامبر معرفی کرده این هم دلیل من هست و شما باید از من پیروی کنید. در حالی که حضرت علامه چنین چیزی نمیگه و اصلاً تمرکز ایشون، دأب ایشون، اهتمام ایشون بر چنین اموری نیست. اینجا هم این نکتهای که اشاره فرمودند اجمالی گفتند و رد شدند. یک نکتهی اجمالی و سربستهای است در رابطه با یک بینهای که وجود داره و باید منتظر ماند و دید که مصداق این چی هست. اما در جلسه قبل هم ما گفتیم که حضرت علامه همراهی با خودشون رو و همکاری با نهضتشون رو با استناد به موعود بودن و بیّنه و منصب الهی مطرح نمی کنند و اصلاً چنین انتظاری و توقعی از کسی ندارند بلکه ایشان میفرمایند همراهی با این نهضت لازم است همراهی با این نهضت شرعاً واجب است به اقتضای ضرورت تعاون بر نیکی و تقوا، اینکه میفرماید: « وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوىٰ» و به خاطر ضرورت عقلی زمینه سازی برای ظهور، به خاطر فواید این کار، این مسئله رو ایشون کاملاً تبیین فرمودند پیش از اینها چهار پنج سال پیش، سالها پیش در کتاب شریف بازگشت به اسلام در اواخر کتاب، در خاتمهی کتاب، در بخشهای پایانی، صفحه ۲۸۴ مبحث امر به معروف و نهی از منکر این رو تبیین کردند که من در حقیقت چنین ادعایی ندارم و مردم رو به همکاری با این امر و همراهی با خودم دعوت میکنم به اقتضای همین ضرورت عقلی و البته ضرورت تعاون بر برّ و تقوا همین؛ ولا غیر.
حالا جالب هست که منتقدان برای اینکه به هر حال بتونن اون افتراهای خودشون رو اثبات بکنن وصله و پینه می کنند. آسمان رو به ریسمان میبافند، در چند خط بعد که اصلاً موضوع تقریباً داره تغییر میکنه، یا سیاق کلام متفاوت میشه. در چند خط پایین تر حضرت علامه میفرمایند: «لَوْ لَا عَهْدُ اللَّهِ إِلَيْنَا …. الی آخر اگر عهد خدا با ما نبود «لَاعْتَزَلْنَاكُمْ» یا همچین تعبیری از شما دوری میجستیم میان ما و شما فاصله بود، میفرمایند اگر عهد خدا با نبود من این دعوت رو انجام نمی دادم یا به سوی شما نمیآمدم میان من و شما فاصله بود. خب این لزوماً منظور از عهد الله همون بینهی مخفی که سه تا خط بالاتر گفته بودند که نیست! این میتونه به معنای دیگری باشه. این میتواند به معنای میثاق و عهد و پیمان باشه. یعنی سیاق متن هم همین رو میرسونه که میفرمایند: اگر پیمان خدا اگر میثاق خدا اگر عهد خدا با ما نبود؛ یعنی همون پیمانی که با ما بسته بود نبود ما از شما فاصله میگرفتیم. حالا این پیمان چیست؟ این همون عهدی است که خداوند با همهی علمای امت پیامبران هم امتهای قبل و همین امت بسته و اون عهد هم ضرورت امر به معروف و نهی از منکره، ضرورت افشاگری، ضرورت روشنگری، ضرورت سکوت نکردن در برابر ظلم ظالمان، در برابر ستمگران، دربرابر بدعتها؛ به این معنا همهی عالمان امت صاحب عهد الهی هستند حالا یکی به عهدش وفا میکنه یکی به عهدش وفا نمیکنه.
حضرت علامه اینجا میفرمایند؛ اگر عهد خدا با ما نبود ما این دعوت رو انجام نمیدادیم؛ یعنی ایشان احساس تکلیف و احساس وظیفه و احساس رسالت کردند. اما منتقدان و کسانی که شبهه مطرح میکنند، خب بندههای خدا ذهنشون قفل کرده روی کلمات. یک کلمه رو اگه ببینن شبیه یک ادعایی هست یا میشه از اون برداشت کرد دیگه سوزنشون رو همون گیر میکنه که حالا اینجا حضرت علامه الان گفت عهد الهی!! منظور چی بود؟! جهات دیگر رو به خاطر همین غرض ورزی که دارند منتقدین متاسفانه در نظر نمیگیرند. شما مراجعه اگر بکنید به آیات شریفه قرآن، به روایات، مکرراً میبینید که خداوند گفته ما عهد گرفتیم ما میثاق گرفتیم از عالمان و مکلف کردیم عالمان رو که وظیفه خودشون رو مبنی بر تبلیغ، مبنی بر توجیه و رفع انحرافات و گمراهیها باید انجام بدن. مثلاً در سورهی مبارکهی آل عمران خداوند از این عهد سخن میگه اصلاً تعبیر میثاق رو به کار میبره: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» الی آخر. یعنی ما از کسانی که بهشون کتاب داده شد میثاق گرفتیم که اون رو تبیین بکنند آنچه ما نازل کردیم اون حکمتها و هدایتها رو برای مردم تبیین بکنند و اون رو کتمان نکنند. (آل عمران/۱۸۷) یا در سوره مبارکه بقره آیه ۱۵۹ میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ»؛ یعنی اون کسانی که کتمان میکنند اون چیزی رو که ما نازل کردیم از بیانات و هدایتها بعد از اینکه ما اون رو تبیین کردیم برای مردم در کتاب، اونها رو خدا لعنت میکنه و لعنت کنندگان هم آنها را لعنت میکنند یا در جای دیگر قرآن میفرمایند: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ در حالی که میدانید، این خطاب به علماست، کسانی که علم دارند میفرمایند حق رو به باطل نیامیزید و حق رو کتمان نکنید در حالی که میدانید؛ یعنی ای علما! در حالی که علم دارید حق رو کتمان نکنید. خوب این عهد خدا، پیمان خدا با علما هست یا در روایات این تعبیر بسیار معروف امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه که می فرماید: «و مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ…» الی آخر
اگر نبود عهدی که خداوند از عالمان گرفته یعنی عهدی که خداوند گرفته «و مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ»؛ این واضحه یعنی خداوند از علما عهد ی گرفته که چکار کنن؟ در برابر شکم پارگی هیچ ستمگری و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت نکنند. میفرمایند اگر این عهد نبود من افسار این شتر خلافت رو بر پشتش میانداختم بر کوهانش میانداختم. یا از امام باقر علیه السلام همین طور در اصول کافی، جلد۸، صفحهی۵۴ همین مضمون شبیه همین نقل شده که میفرمایند: خداوند تبارک و تعالی در کتاب از علما پیمان گرفته که به معروف و آنچه فرمان یافتهاند فرمان دهند و از آنچه نهی شدهاند نهی کنند و بر نیکوکاری و پرهیزگاری یکدیگر را یاری کنند و روایت خیلی مشهور و مهمّی از رسول گرامی اسلام صلوات الله و سلامه علیه باز در اصول کافی، جلد۱، ص۵۴، که صریحاً میفرمایند: «إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ». وقتی بدعتها در امت من ظاهر میشه و آشکار میشه بر عالم واجب هست لازم هست بر او ضروری است که علمش رو آشکار بکنه، اظهار بکنه اگر این کارو نکنه لعنت خدا بر او باد. خب پس واضحه که خداوند از عالمان یک عهدی گرفته و وظیفه آنهاست که امر به معروف و نهی از منکر بکنند.
لذا دو نکته و دو شبهه پاسخ داده شد؛ یکی درباره بحث بینه که ما اشاره کردیم اصلاً این ادعا نیست و حضرت علامه با استناد به این بیّنه کسی رو به همراهی با خودشون ملزم نکردند، بلکه به اقتضای تعاون بر برّ و نیکی و ضرورت عقلی این کار هست.
نکته بعدی هم دربارهی عهد الهی بود که گفتیم منظور از اون میتونه میثاق و پیمان الهی با همهی علمای امت باشه که حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی هم جز اونها هست.
انشاءالله که موفق و موید باشید التماس دعا خدانگهدار.