متن شبهه:
منصور هاشمی خراسانی میگوید اگر بر پایهی رأی یا روایت به این امر قیام میکردم، گمراه میشدم و در جای دیگر میگوید هر کس به روایتی تمسّک کند، چنان است که از بلندی پرتاب شود. با این وصف طبق نظر ایشان، تمسّک به روایات اهل بیت گمراهی است!
پاسخ به شبهه:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله خواهران و برادران گرامی خیلی خوشحالم که بار دیگر خداوند توفیق داد در خدمت شما باشیم و یک شبههای دیگر رو پاسخ بدیم. شبههای که مطرح میکنن این است که میگن حضرت علامه در یک جایی فرمودند که اگر من برپایهی رأی یا روایت به این امر قیام میکردم گمراه میشدم، همانطور که گذشتگانم گمراه شدند و همین طور در جای دیگری باز ایشان میفرمایند که هر کس به روایتی تمسک جوید، چنان است که از بلندی پرتاب شود زنده بماند یا بمیرد؛ یعنی چه زنده بماند چه بمیرد. از این دو تا فرمایش نتیجه میگیرند و شبهه میکنن و میگن که پس با این وصف به عقیدهی جناب منصور تمسک به روایت اهل بیت گمراهی است و معنای حرف ایشون این است که یا اهل بیت طاهرین دروغ گفتند -معاذ الله- یا تمسّک به روایات کلّاً گمراه کننده است و روایات هم همگی نادرست و غیر معتبر است و همینطور میگن که این مبنای ایشون نشون میده که ایشون دلیل روایی برای قیامش نداره و همینطور بر اساس اجتهاد هم قیام نکرده؛ یعنی نه روایت است و نه رأی است؛ نه روایت است و نه اجتهاد.
خب در پاسخ به این شبهه ابتدا ما باید کلام حضرت علامه رو دقیق بخوانیم مشخصاً ببینیم که کلام ایشان چه بوده که چنین برداشتی از آن کردند. در گفتار کد ۲۰ حضرت علامه میفرمایند:
«لَعَلَّكُمْ تَظُنُّونَ أَنِّي قُمْتُ بِهَذَا الْأَمْرِ عَلَى رَأْيٍ رَأَيْتُهُ أَوْ حَدِيثٍ سَمِعْتُهُ!»؛ میفرمایند شاید شما گمان کردید که من قیام کردم به این امر بر اساس یک نظری بر اساس یک رأیی که دیده باشم و یا حدیثی که شنیده باشم، خب منظور ایشون از رای و حدیث یا رای و روایت چی هست؛ نکتهی بسیار مهمی که ما بارها گفتیم خود بنده شاید ده هزار بار گفته باشم! این است که هر کس یک ایرادی رو، یک شبههای رو به سخن حضرت علامه مطرح میکنه باید مبتنی بر مبنای خود ایشان صحبت کنه، نه مبتنی بر مبنای خودش! طبق دیدگاه حضرت علامه رای و اجتهاد یک چیز نیست؛ مترادف نیستند با هم، رأی به معنای یک نظر شخصی است یک دیدگاه است کسی یک دیدگاهی داره برای خودش حالا أعم از این که براش دلیلی داشته باشه استناد به چیزی بکنه یا نکنه. این میشه رای که یک امر ظنی است یعنی اصابتش به حق قطعی و یقینی نیست. اما اجتهاد طبق تعریف حضرت علامه (اون کسی که شبهه میکنه به گفتمان حضرت علامه باید مبتنی بر مبنای خودشون صحبت کنه دیگه. نه؟)؛ اجتهاد در تعریف حضرت علامه مترادف با رای نیست بلکه معنای شناخت یقینی احکام و عقاید اسلامی است؛ بنابراین اشتباه اول منتقد و کسی که شبهه رو مطرح کرده همینه که فکر میکنه رای و اجتهاد در نظر حضرت علامه یکی هست بنابراین حضرت علامه اهل رأی نیستند، اما اهل اجتهاد هستند.
نکتهی دوم این است که حدیث اینجا به چه معناست؟ اینجا حضرت علامه میفرمایند: «أَوْ حَدِيثٍ سَمِعْتُهُ!»
حدیث اینجا چیه؟ به لحاظ صرفی، به لحاظ تحلیل صرفی، اینجا نکره است دیگه درسته؟ و به معنای یک حدیثی، این میتونه به معنای حدیث واحد و خبر واحد باشه لزوماً به معنای هر حدیثی نیست. همچنان که ما مبنای ایشان رو میدانیم و ایشان خبر متواتر، حدیث متواتر و محفوف به قرائن قطعی رو حجت میدانند و این جا منظور میتونه خبر واحد باشه. این نکته اول.
نکتهی دوم اینکه ما پیش از قضاوت راجع به این قضیه باید بیایم و ببینیم که مبنای حضرت علامه در این رابطه چی هست اصلا و ایشان چی میخوان بفرمایند؟ حضرت علامه معتقدند که حجت بر مسلمانان کتاب خداست و خلیفه خدا. کتاب الله و خلیفه الله. خلیفه حیّ خداوند خلیفهی حاضر خداوند. یا اون چیزی که یقیناً از خلفاء الله حالا چه قدیم باشند و چه حاضر یقیناً صادر شده باشه. این حجت است و غیر از اون دیگه حجت نیست. حضرت علامه در گفتارش کد ۸ اینطور میفرمایند در یک جایی؛ میفرمایند: هر کس خدا را با رأی خود دینداری کند دینی برای او نیست. ببینید اینجا رای هم به معنای رای ظنی است و هر کس او را با روایتی که برایش نقل میشود دینداری کند دینی برای او نیست. این روایت هم باز این جا چی هست؟ نکره هست، «وَمَنْ دَانَهُ بِرِوَايَةٍ» روایت اینجا هم نکره است یعنی خبر واحد. بعد در ادامه میفرمایند که هر کس او را با شنیدنی از خلیفهی او در زمین دینداری کند هر آینه به راهی راست رهنمون شده است؛ اما اگر رای و روایت رو رها بکنن و به خلیفهی خداوند در زمین مراجعه کنند و بر اساس اون دینداری بکنند بر اساس یک سماعی شنیدن از او عیناً، اینها به راه راست هدایت شدن سپس میفرمایند: بیگمان خداوند را در زمین خلیفهای است پس او را بشناس و دامنش را بگیر، یعنی به او مراجعه کن و دامان او را بگیر به او تمسک کن؛ چرا که او تو را از رأی و روایتت بی نیاز میکند؛ یعنی دیگه نیاز به این رأی و یا روایت ظنی با وجود خلیفه خداوند نداری و خوب البته میدانیم که طبق مبنای حضرت علامه در حوزه مهدویت، دسترسی و مراجعه به مهدی علیه السلام ممکن است؛ مشروط بر آنکه مردم موانعش رو رفع کنند و زمینهاش رو فراهم بکنند.
درباره بحث اخبار هم میدانیم که دو استثناء وجود داره و در حقیقت منظور حضرت علامه مطلق خبر و مطلق حدیث نیست، بلکه به کرّات در جاهای دیگر فرمودند که حدیث متواتر یا حدیث محفوف به قرائن قطعی مثلاً خبر برای اهل زمان خلیفه خداوند اینها حجّت هست و شما میتونید در گفتار کد ۱۲ اینها رو ملاحظه بکنید.
خب حالا یه کسی ممکنه بگه که چرا انقدر قاطع و این قدر شدید حضرت علامه گفتن موجب گمراهی میشه موجب پرتاب شدن میشه موجب هلاکت میشه؛ دلیلش اینه که وقتی کسی استناد میکنه، تمسک میکنه، دینداری میکنه بر اساس یک خبر واحد این ممکنه موجب افتراء بر خداوند بشه. این بر لبهی یک پرتگاه داره راه میره. هر لحظه ممکن است سقوط بکنه. چون شما یک روایت واحدی رو درباره عقاید، دربارهی احکام خداوند، احکام شریعت نسبت میدید به خلیفهی خداوند و یک موضوعی رو در واقع نسبت میدید به شریعت الهی. خب این ظنی است دیگه ممکنه درست باشه ممکنه نباشه اگه نباشه شما افترا بستید بر دین خدا، افترا بستید بر خداوند، و مکرراً خداوند در قرآن میفرماید که: این بزرگترین ظلمه یا از بزرگترین ظلم هاست.
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کذباً» چه کسی ظالمتر از فردی که بر خداوند دروغهایی رو نسبت میده، افترا میبنده و بعدش می فرمایند: «إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ خداوند رستگار نمیکنه، عاقبت بخیر نمیکنه ظالمان رو، ظالمان رستگار نمیشن. یا در جای دیگر میفرمایند: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ.»؛ چه کسی ظالم تر از اون فردی است که افترا میبنده بر خداوند، دروغ میبنده بر خداوند، تا مردم رو بدون علم گمراه کنه. وقتی ما گفتیم روایتی واحد از مفید ظن هست یعنی به غیر علمه. انسان رو به علم نمیرسانه و این موجب گمراهی مردم میشه؛ پس تمسک به ظنون به اخبار آحاد و امور غیر یقینی عاقبت محتومش هلاکت هست و باید مراقبش بود و این فرمایش حضرت علامه هم پس کاملاً صحیح و مطابق با قرآن است.
اما نکته بعدی اینکه خب حضرت علامه توضیحات بیشتری هم دادند که این دوستان منتقد متاسفانه سوء استفاده میکنند، و تحریف میکنند، تقطیع میکنند، و باقی بحث رو نمیگن، در همین گفتاری که حضرت علامه میفرمایند هرکس به حدیثی استناد بکنه تمسک بکنه از بلندی پرتاب میشه در ادامه حضرت علامه توضیحاتی رو میفرمایند:
اولاً تذکر بدم که منظور از حدیث در اینجا پس احادیث ظنی است احادیث واحد اخبار آحاده، در ادامه همان کسی که گفتار رو داره نقد میکنه میگه وقتی من اینو شنیدم که از بلندی پرتاب میشه هر کس به حدیثی استناد کنه من رنگم دگرگون شد، تعجب کردم پس چون این حال رو در من مشاهده کرد حضرت علامه فرمود: شاید تو میپنداری که من میخواهم سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تعطیل کنم. نه به خدا سوگند ولی مردم از آن، یعنی روایت برخوردار شدند تا آنگاه که مدت بر آنان طولانی شد پس بر آن افزودند و از آن کاستند. در همین روایات و آن را به دروغ آمیختند و بسیار دگرگون ساختند تا جایی که الفاظ آن مختلف و معانی آن منقلب و حق و باطل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن مشتبه شد و جدا کردن آن دو از هم متعذّر گردید یعنی خیلی سخت شد، ناممکن شد، همان گونه که جدا کردن آب از شیری که به آن ممزوج شده باشد متعذّر است!
پس دلیل اینکه حضرت علامه این دسته از روایات رو نامعتبر میدانند همینه که یک زمانی گذشته، اینها هزارجور دست درش برده شده، تحریف شده، اضافه و کم شده، عمداً یا سهواً بعد در ادامه حضرت علامه مثال میزنند گروهها و جریانهای مختلف رو در جهان اسلام گروههایی که فتنه انگیزی میکنند، کشتار میکنند، اختلاف افکنی میکنند، ظلم می کنند، گروههای افراطی، تکفیری، سلفی، ارهابی، تروریستی… این غلوی که در حق حاکمان میشه این که حاکمان رو در واقع مردم به حکومت رساندند در حق آنها غلو میکنند معتقد به ولایت اونها شدند هزارجور فتنه و فلاکت و مصیبتی که در جهان اسلام هست رو حضرت علامه اشاره میکنند و میفرمایند: همه اینها دارند به روایت واحد استناد میکنند… همه اینها رو شما برید ببینید برای اون کشتاری که میکنند برای آن انتحاری که میکنه برای اون در حقیقت مفاسدی که انجام میدن مظالمی که دارند اینها هرکدام یک مستمسکی دارند و اونم یک خبره خبری در فلان کتاب، خبری واحد که همشون هم میگن صحیحه با تکیه بر روایات این مفاسد و این جنایات داره انجام میشه.
پس این رو باید توجه داشت که به هر حال توضیحات بیشتری حضرت علامه دادند و هر وقت نکتهای رو شما از گفتار ایشون میشنوید خودتون باید برید بیشتر مطالعه کنید.
نکتهی بعدی اینکه خوب اینا میگفتند پس با این وصف تمسک به روایات اهل بیت گمراهی است یا اهل بیت شما میگید دروغ گفتن! خوب این هم دیگه عوامفریبی است این هم یک جور مغالطه است و تحریک عوام است، تحریک احساسات مذهبی مثلاً شیعیان! خب واضح است که حضرت علامه چنین چیزی نفرمودند. ایشان منادی دعوت به سوی اهل بیت هستند. خود ایشان تواتر حدیث شریف ثقلین رو طبق مبانی مسلمین طبق منابع اهل سنت اثبات کردند و ایشان معتقدند معیار ما و حجت بر ما قرآن و عترت است نه اون چیزی که به صورت ظنّی و گمان آور به اهل بیت و عترت نسبت داده میشه؛ یعنی نباید گمان کرد که عترت مترادف است با روایات ظنی که از عترت روایت میشه، نقل میشه. این دو تا با هم فرق میکنه. معیار ما و حجت ما عترت است نه روایات ظنی نقل شده از عترت این واضح هست.
و نکتهی آخر هم که گفتن هیچ دلیلی برای قیامشون ایشون نداره و اجتهاد هم نیست. بحث اجتهاد رو که روشن کردیم گفتیم اصلاً اجتهاد در تعریف ایشان چیز دیگری است و منتقد ما هم نمیفهمه این معنی رو. و اینکه هیچ دلیل روایی نداره این هم که ادعای پرت و باطلی است.
حضرت علامه در این نهضت دارند به سوی اسلام کامل و خالص دعوت میکنند به سوی خلیفهی خداوند به سوی عقل، دارند امر به معروف و نهی از منکر میکنند برای این کار هم دهها آیه و صدها روایت داریم. هر کس خواست من براش میفرستم. اما اینکه منظور منتقد منظور کسی که شبهه رو مطرح کرده این باشه که برای ادعای موعود بودن یا خراسانی بودن یا چی بودن ایشان روایتی نداره خوب ایشان اصلاً چنین ادعایی نکرده که بخواد براش روایتی بیاره و در عین حال این رو هم باید گفت که احتمال این مسئله رو ما رد نمیکنیم؛ یعنی این احتمال بسیار عقلایی، بسیار وجیه و قوی است که ایشان بله همان خراسانی مذکور در روایات اسلامی باشه. این رو ما رد نمیکنیم احتمالش رو منتها خود ایشان چنین ادعایی نداره و بنابراین برای اون هم نیازی نیست روایات رو ذکر بکنیم، منتها اگر کسی به این نتیجه رسید اگر کسی با بررسی نهضت بازگشت به اسلام به این نتیجه رسید که ایشان همان خراسانی موعود هست خب میتونه بره به روایات هم مراجعه کنه، فراوان ما در این حوزه روایت داریم، روایاتی که به حد تواتر لفظی و معنوی میرسه، حدیث الرایات روایات مختلف، میتونه بره بررسی کنه.
بنابراین ما بحثمون رو جمع بندی کنیم عرضم طولانی نشه:
نکتهی اول اینکه ما عرض کردیم تعریف حضرت علامه رو اول باید کسانی که نقد میکنن بدانند بعد صحبت کنن.
بحث رأی و روایت و مبنای حضرت علامه رو توضیح دادیم، گفتیم حجت نزد ایشان کتاب خدا و خلیفهی خداست و اون چیزی است که یقینآور هست خلاصه و استناد به روایات واحد هم موجب گمراهی و هلاکت هست.
در ادامه هم، ادامهی گفتار حضرت علامه رو خواندیم، توضیحات بیشتری در این رابطه دادیم و گفتیم هم ایشون برای در واقع نهضتشون برای قیام به این امر، دلایل قرآنی و روایی دارن از جمله اینکه خودشون هم استناد کردن که خداوند میفرماید: «تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوىٰ» یاری بکنید، همراهی بکنید، تعاون بکنید در امر دین در امری که نیکی و پرهیزکاری هست. میفرماید: «وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ»؛ کسی که در امر دین از شما یاری طلبید بر شماست که او رو یاری بکنید
ایشان ادعای موعود بودن نداره و کسی رو با استناد به موعود بودن خودش به یاری و همراهی با این نهضت دعوت نمیکنه، انشاءالله که همگی موفق باشید و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.