گنجینهی عقاید؛ جلسه دوم (۲)
موضوع برنامه: آغاز شناخت خداوند
با حضور استاد «احسان ناصری»
تایم برنامه: ۲۳:۵۶
خلاصهی بحث:
- عقل به وجود خداوند پی بُرد.
- حال به شناخت خداوند میپردازد.
- با نگاه به خود و جهان احتمال میدهد که میتواند او را بشناسد.
- با خبر ادیان این احتمال تقویت میشود.
- به سراغ ادیان بزرگ و قابل بررسی میرود.
- باید پیامبرانشان را بشناسد. میبیند نام این پیامبران که ادیانشان امروز باقیست و پیروانی دارد، زرتشت، موسی، عیسی و محمّد است…
مشروح درس:
حضور همراهان گرامی سلام عرض می کنم ان شاء الله که در صحت کامل باشید، ما مباحث مون رو شروع میکنیم از جایی که به این نتیجه رسیدیم که در واقع چراغ عقل همراه ماست و این وسیلهی شناخت در کنار ماست و ما رو همراهی میکنه تا خالق این جهان رو بشناسیم. خب عقل به وجود خداوند و وجود یک خالق در این جهان هستی رسید بلافاصله بعد از علم به وجود چیزی، آگاهی از وجود چیزی، ما میخواهیم ببینیم و بدونیم، یعنی عقل ما میخواد بدونه و ببینه که اون چیز چی هست. مثلاً به محض اینکه فهمید این بیماری یک علتی داره و اون ویروسه حالا میخواد بشناسه که اون ویروس چیه و چیکار میکنه؛ اگر متوجه بشه که این زمین نیرویی دارد به نام جاذبه میخواد بیشتر بشناسدش میزانش رو بشناسه، امکان و چگونگی غلبه بر این نیروی جاذبه رو میخواد بشناسه به طریق اولی وقتی که انسان متوجه میشه که این عالم خدایی دارد و آفرینندهای دارد که اون رو آفریده و مدیریت میکنه بداند این خدا کیست؟ این خدا چگونه است؟ آیا این خدا را میشود شناخت میشود با او ارتباط برقرار کرد آیا میشود با خالق خودم ارتباط برقرار کنم با کسی که مرا آفریده است با کسی که جهان پیرامون مرا آفریده است با اون خالق عظیم و پرقدرت و دانا میشود ارتباط گرفت باز اخباری میشنویم از سراسر عالم از کودکی از طفولیت؛ این اخبار چیست؟ این اخبار میگن که خداوند پیامبرانی فرستاده است، همان خالق آسمانها و زمین و خالق موجودات پیامبرانی فرستاده است برای ارتباط با بشر، برای گفتن حرف هایی با بشر، برای راهنمایی کردن بشر بر روی این زمین، چند دقیقه به خودمون نگاه میکنیم و به خودمون فکر میکنیم میبینیم که این خالق برای ما با گوش و چشم و بینی و زبان و حس لامسه قرار داده؛ و برای ما عقلی قرار داده است برای شناختن برای دریافتن، و میبینیم که کارکرد این عقل دقیقاً شناختنه. پس این ممکن است که آن خالق این عقل، آفرینش این عقل امکان شناخت خودش رو هم برای این عقل فراهم کرده باشه یعنی این عقل رو داده که بشر علاوه بر اینکه سود و زیانش رو با اون میشناسه، درست و غلط رو با اون میشناسه، دوست و دشمن رو با او میشناسه، و آنچه که بهش احتیاج داره رو میشناسه از همه مهمتر خود او رو بشناسه، خود این خالق رو بشناسه، پس این احتمال به وجود میاد در ذهن ما و عقل این احتمال رو میده و وقتی با این همه خبر روبه رو میشه با این همه پیامبر روبرو میشه که گفتن ما رو خداوند فرستاده این خبر رو داریم میشنویم دیگه قرنها است و صدها سال است که بشر داره میشنوه امروز هم داریم میشنویم که خداوند برای برقراری ارتباط با مخلوقات خودش، انسانها، انسانهایی که به اونها قوهی شناخت داده کسانی رو فرستاده، پیغامآورانی رو فرستاده، پس باز هم این احتمال تقویت شد عقل بدون شنیدن این خبرها احتمال این قضیه رو میداد که امکان شناخت اون خالق هم برای من وجود داشته باشه حالا که اینهمه خبر به گوشش میرسه این احتمال تقویت میشه پس میره و اون اخبار رو بررسی میکنه تا ببیند آیا اون خالق با او ارتباط برقرار کرده است و در طی این ارتباط و بشر می تواند خالق را بشناسد یا نه و در طی این شناخت عقل بیکار هم نمینشینه یعنی ما نباید بگذاریم که بیکار هم بنشینه و به این عالم و به این آفریدهها باید نگاه کنه در نگاه به این آفریدهها و در دقت در این خلق و در این آفرینش یک چیز رو اطمینان حاصل میکنه که این خالق بینهایت حکیم، علیم و قدیره، یعنی بی نهایت تواناست بینهایت داناست و بینهایت حکیمه. وقتی که به نظم طبیعت نگاه میکنیم که مثلاً وجود حشرات چگونه مرتبط میشود با مثلاً باران و این چرخه ادامه داره و مثلاً وجود موجودات ذرهبینی دریاها چگونه ارتباط پیدا میکنه با جو زمین و این چرخه چقدر قدرتمند، لایتغیر و مرتبط با هم صدها سال، هزاران سال بدون تغییر داره راه خودش رو ادامه میده به اعجابی بزرگ میرسه و فقط و فقط به این نتیجه میرسه که این خالق بسیار توانا و بسیار داناست و بسیار حکیم است به نحوی که انسان به خضوع و خشوع واداشته میشه یعنی عقل صاحب خودش رو به ترس، ترس از این خالق است عظیم و خضوع در برابر این خالق عظیم و خشوع در برابر این خالق بینهایت عظیم و دانا وادار میکنه و سپس این ضرورت رو در مییابد که باید او را بیشتر شناخت این خالق رو باید بیشتر شناخت آیا راهی برای شناخت او هست؟ آیا میتونم با اون ارتباط بگیرم؟ آیا این مخلوقش میتواند با او ارتباط بگیرد؟ آیا او چنین ارادهای دارد؟ یا چنین اجازهای می دهد که من با او ارتباط بگیرم؟ آیا او اجازه داده است که با او ارتباط بگیرم؟ اینها همه سوالاتی است که عقل در این پاگرد از ما میپرسه و میگرده و دنبال میکنه. در این گشتن و گردیدن و جستوجو به همراه این چراغ پر نور از دور میبینیم سایههای یک پلکان دیگر نمایان میشه و با چراغ خودمون به سوی اون نزدیک میشیم و میگیم خب جایی پیدا شد برای صعود و بالاتر رفتن.
نزدیک و نزدیکتر میریم و میرسیم به پلهی اول؛ سوال نخست یا همون پله اول: آیا این اخباری که میبینیم به عنوان ادیان توسط پیامبران و آورده شده است میتواند گامی برای شناخت خدا، میتواند راهی برای شناخت خدا و ارتباط با او باشه؟ آیا این اخباری که میشنویم از پیامبران و ادیانی که آمده است میتواند یک راه ارتباطی باشد برای شناخت این خداوند، برای شناخت این خالق؟ پاسخ: وقتی به ادیان میرسیم و به اخبار پیامبران میرسیم عقل میگه باید بررسی کنیم باید ببینی هرکدام چه میگن چی گفتند و اول بشناسیم و کسب شناخت کنیم دربارهی چیستی این صحبتها پس ما برای رسیدن به این پاسخ میریم و ادیان و پیامبران رو به عنوان اخباری از خدای عالم از خالق عالم بررسی میکنیم پس ما رسیدیم به ادیان؛ میبینیم ریشهی همه ادیان شخصی است که پیغامهایی رو برای بشر میاره در دید اول و در اون نگاه اولیه میبینیم اینها به دو دسته تقسیم میشن اون اشخاصی که ادعا میکنند از سوی این خالق آمدهاند و حرفی برای بشر دارند و یک عده که میگویند ما به جایی رسیدیم و به علمی رسیدیم و به آگاهیای رسیدیم و بشر رو میخواهیم شریک کنیم با آن آگاهی. یا به تعبیری دیگر ادیان الهی و ادیان غیر الهی. خب ما قطعاً در آغاز به کار به سوی ادیان غیر الهی نخواهیم رفت چون ما به شناخت خدا و ارتباط با خدا کار داریم الان این مد نظر ماست. بنابراین ادیان غیر الهی رو رها میکنیم تا بدانیم در این ادیانی که پیغامآورانشون اون اشخاصی که ادعا میکنند با خداوند مرتبط شدهاند اینها میتوانند شناختی به ما بدهند از اون خدا و میتوانند به ما بگن که می شود با این خدا ارتباط گرفت یا نه؟ پس بعد از شناخت صرفاً نام ادیان میریم و اون فردی که آن دین را آورده و در موردش صحبت کرده و مدعی ارتباط با خداوند شده، شروع میکنیم یعنی صرفاً دانستن اینکه چنین دینی وجود دارد که آورندهی اون این ادعا میکند که از سوی خداست، از سوی خالق این عالم آمده است، صرفاً دانستن نام این دین کفایت میکنه که ما فوراً به سوی پیامبر این دین و نفر اول این دین بریم و ما برای شناخت اون دین به هیچ چیز احتیاج نداریم مگر سخنی که اون پیامبر گفته ولاغیر. ضمناً اینجا در پرانتز بگم که اینها همه چیزی است که عقل سلیم همهی انسانها بهش رهنمون میشه. به پهنهی جهان نگاه میکنیم سؤال میپرسیم
سوال دوم: کدام ادیان، ادیان الهی است؟ کدام ادیان است که پیامبر شون میگن ما از سوی خداوند آمدیم؟ و امروز میشود آنها را بررسی کرد؟ نامی از آنها امروز هست، اثری از آنها امروز هست، تا بتوانیم که اون پیامبر رو و گفتههای این پیامبر رو بررسی کنیم؟
پاسخ: میشنویم، مییابیم و میخوانیم که زرتشت، موسی، عیسی، محمد (ص). بدون اینکه بدانیم کدام یک چه گفتند و چه دینی آوردهاند میخواهیم بررسی کنیم. شروع میکنیم؛ سوال بعد: زرتشت چه میگوید و چه دینی آورده است؟ موسی همینطور، عیسی همینطور و محمد (ص) هم همینطور. بیش از آنکه وارد سخنان این چهار پیامبر بشیم که دیگه بزرگترین پیامبران و معروفترین پیامبران و در دسترسترین پیامبران هستند دیگه ما چیزی جز اینها نداریم؛ ما امروز داریم زندگی میکنیم دیگه، در دسترس نداریم؛ به زرتشت نگاه میکنیم و جستجو میکنیم این شخصیت رو؛ میبینیم کتابی به او نسبت میدهند که وقتی بررسیش میکنیم میبینیم نوشته شدن این کتاب توسط او معلوم نیست قطعی نیست اساساً تاریخ میگه که توسط او نوشته نشده و آنچه که باقی مانده از او نیست به علاوه وجود چنین پیامبری امروز قطعی به حساب نمیاد درسته که اسمش هست درسته که افراد زیادی بر اون دین هستند اما هیچ شواهد تاریخی مبنی بر حضور و روی زمین وجود ندارد. پس عقل میگه خوب فعلا این رو بررسی نمیکنم ببینیم آیا اون سه پیامبر دیگر از او قطعیتر هستند یا نه؟
به موسی میرسند، میگویند آیا از او کتابی باقی مانده است که همهی سخنان او در آن هست موجود است و پیروان زیادی هم در تاریخ داشته و دارد. وقتی خوب در کتاب موسی توجه میکنیم و بررسیش میکنیم میبینیم که این کتاب در زمان خود موسی نوشته نشده. بلکه در زمان پس از او و پس از مرگ او نوشته شده چرا که در همین کتاب به در گذشته اشاره شده یعنی با همین صراحت شخصی ثالث آمده است و چگونگی مرگ و درگذشت او را خبر داده و به حوادث بعد از مرگ او اشاره کرده. همین موضوع در مورد عیسی هم دقیقاً صدق میکنه یعنی وجود چنین شخصیتی در تاریخ کاملا مبهمه و سندی براش نداریم و کتاب او هم به همین شکل نوشته شده یعنی بعد از او نوشته شده و توسط شخصی غیر از عیس نوشته شده و از او طرح میکنه.
و مطلب مهمتر اینکه وجود افرادی با خصوصیات موسی و عیسی هرچند که بسیار شهرت دارند و بسیاری از افراد در طول تاریخ از اونها و از کتاب اونها تبعیت کردند از لحاظ تاریخی ثابت نیست و قطعی شمرده نمیشه عقل نمیپذیرد قطعیت آن رو چون قطعیت نداره چون عصری که پیروان آنها گمان میکنند که آن دو در آن اثر وجود داشتند در نیمه تاریک تاریخ قرار داره و کتابت به اندازه کافی رونق و تکامل نداشته و ارتباط میان ملتهای متمدن محدود بوده بنابراین ما هیچ سند موثق تاریخی نداریم که این دو پیامبر وجود داشتند. عقل میگه خوب این دوتا هم برای من قطعی نشد نه خودشون و نه کتابشون. میماند محمد (ص)؛ عقل میبیند چنین شخصیتی یعنی محمد از نظر تاریخی و اسناد و شواهد تاریخی و کاملاً قابل بررسی وجود داشته و شاهدان او را دیدند و برای شاهدانی دیگر وصف کردند و این اسناد تاریخی تا امروز باقی مانده است و به ما رسیده به علاوه این اسناد به ما میگویند که کتابی که او به عنوان کتاب دینش برای ما آورد دقیقا همان کتابی است که همان روز نوشته شده همان روز در سنگ و چوب و پوست نوشته شده و آن کتاب باقیست، برگها و برگههای از این کتاب باقیست و کتاب او به صورت مکتوب و متصل امروز به ما رسیده است یعنی آنچه که بر روی چوب بر روی سنگ بر روی پوست نوشته شد در زمان خود او و در زمان متصل به خود او به ما رسیده است یعنی امروز تمام پژوهشگران تاریخشناسان باستانشناسان و کسانی که تاریخ رو و اسناد تاریخی رو بررسی میکنند متفقاند که این چیزی که امروز به نام کتاب این پیامبر در دست هست همان چیزی است که در اون تاریخ توسط این فرد به عنوان کتاب دینش آورده شده. اینجا عقل متوقف میشود و این جا عقل به نتیجه رسیده و حکم میکنه که از این فرد باید شروع کرد باید از این پیامبر باید شروع کرد و باید دین او و کتاب او رو بررسی کرد؛ چون میدانم که او به این دنیا آمده است در کدام تاریخ وجود داشته است و چه گفته است و چه ادعایی کرده است و کتاب او چیست، در دست ماست، پس عقل حکم کرد که بیایم و این فرد رو بررسی کنیم، گفتههای او را بررسی کنیم خب ما در این پله یک توقف نسبتاً طولانی خواهیم داشت. چرا؟ چون میخوایم بگیم که عقل چگونه از اون سه پیامبر اون سه خبر گذشت و در این خبر چهارم متوقف شد و حالا میخواد اون رو بررسی کنه. میخواهیم اسناد و شواهد و مدارکی که عقل به واسطه اونها عبور میکنه از اون سه دین قبل و اون سه پیامبر قبل رو بیان کنیم. مثلاً بیایم بگیم که چگونه است که تاریخ نمیتواند زرتشت، موسی و عیسی رو اثبات کنه و چگونه تاریخ محمد رو اثبات میکنه و آنگاه وارد پله بعدی خواهیم شد که اونجا بررسی میکنیم که این آیین و کتاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم چگونه است که همان کتاب هدایت و همان راه شناخت و ارتباط با خداوند عالم رو برای ما بیان میکنه و دین این پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله راه بشر رو روشن و هموار می کنه انشاءالله.
دوستان و همراهان من امیدوارم که خسته نشده باشید بلکه پر انرژیتر شده باشید و ذهن شما، فکر شما به یک پویایی رسیده باشه و به سوالات رسیده باشه چرا که به فرمودهی حکیم «علم در صندوقچه و گنجینهای است که کلید آن سوال است»؛ به همین خاطر ما با سوال شروع کردیم و انشاءالله که به بهترین جوابها در مباحث مون برسیم من منتظر نظرات شما انشاءالله سوالات شما و مباحث شما هستم و دوست دارم که به همراه هم پیش بریم در پناه خداوند عالم باشید خدانگهدار.