این روزها در سرکها/ خیابانهای سوت و کور و مضطرب افغانستان که قدم بزنی مردمی را میبینی که در گوشه و کنار نشسته و زیر چشم، جنگجویان طالبان را مشاهده میکنند که چطور سوار بر موترها/ ماشینهای رِنجر باقیمانده از پلیس و اردو/ ارتش افغانستان گشت میزنند. مردمی خسته و ناامید و افسرده که هراسان و زیر لب گپ میزنند و اوضاع را تحلیل میکنند! یکی میگوید اشرف غنی (رئیس جمهور قبلی) خائن بود رفت! دیگری در پاسخ میگوید خب چه میکرد؟! اگر مقاومت میکرد کشته زیاد میدادیم و جنگهای محلی و قومی راه میافتاد! دیگری میگوید خداوند لعنت کند آمریکاییها را که بیست سال فریبمان دادند! دیگری میگوید طالب بهتر است، امنیت که میآورد! کسی جوابش میدهد که اگر طالب بهتر بود پس چرا بیست سال کشته دادیم! طالب که بود؟! کسی میگوید نه برادر! این طالب با طالب بیست سال قبل فرق دارد! ترقّی کرده است! آن سو کسی میگوید این طالب، نفر ایران و چین است! دیگری جواب میدهد نه طالب ساختهی پاکستان و انگلیس است! پیرمردی هم میگوید برادران جنگ در این مملکت خلاص نمیشود! و همین طور گپها و تحلیلها ادامه دارد…!
اما هیچ کس سؤال اصلی و اساسی را نمیپرسد!
به راستی چرا…؟!
آیا این مردم نمیدانند که راه حل اصلی مشکلاتشان طالب و دموکراسی و مانند آن نیست؟!
آیا نمیدانند چارهی کارشان در جنگ و خونریزی برای این و آن نیست؟ به راستی چرا مردمان در سرزمینها پی به حقیقت امر نمیبرند و ندای علامه «منصور هاشمی خراسانی»، این عالم ربانی و مجاهد حقیقی را نمیشنوند که دلسوزانه و پدرانه راه را به آنها نشان میدهد، آنجا که میفرماید:
«هان، ای امّت نادان! در پیِ چه میگردی؟! و به دنبالِ که میروی؟! پیشوای تو مهدی است. آرامشِ شبها و خرّمیِ روزهای تو مهدی است. شادیِ ماندگار و شیرینیِ روزگارِ تو مهدی است. خوشبختیِ دنیا و رستگاریِ آخرت تو مهدی است. پس چه چیزی تو را از او باز داشته است؟! یا چه کسی تو را از او بینیاز کرده است؟!»[۱]
به راستی چه فرقی میان این جریانها و گروهها و دستهجات در «غیر مهدی بودن» است؟! همهشان «غیر مهدی» هستند! چه فرقی میکند طرفدار رهبر طالبان باشی یا طرفدار رهبر القاعده یا طرفدار رهبر ایران؟! در حالی که طرفدار رهبری که خداوند تعیین کرده، طرفدار خلیفهی خدا «مهدی» نیستی! چنانکه در کتاب شریف بازگشت به اسلام میفرماید:
«قدر مسلّم این است که مهدی، ابو بکر بغدادی یا ایمن ظواهری یا محمد عمر یا علی خامنهای یا امثال آنان نیست؛ چراکه آنان با اینکه خود را خلیفه یا امیر یا ولیّ امر مسلمانان میشمارند، نه با اوصاف و علامات وعده داده شده برای مهدی مطابقاند و نه آیتی از جانب خداوند ارائه مینمایند؛ همچنانکه خود نیز چنین ادّعایی دربارهی خود ندارند و با این وصف، حفاظت، اعانت و اطاعت از آنان، منافی با حفاظت، اعانت و اطاعت از مهدی است و از موانع ظهور او شمرده میشود و از این رو، امید میرود که عاملان آن، هرگاه به راستی در پی اقامهی اسلام کامل و خالص در زمین باشند، دست از آن بردارند و به سوی مهدی بازگردند؛ چراکه اگر رهبرانشان خوب هستند، مهدی برای آنان از رهبرانشان خوبتر است و تبعاً به حفاظت، اعانت و اطاعت آنان سزاوارتر است و این حقیقتی است که در آن اختلافی نیست.»[۲]
بنابراین اگر امروز هنوز عدّهای دل خوش کردهاند که گروهی رفت و گروهی دیگر آمد پس «شاید» اوضاع بهتر شود! در غفلت آشکار و جهل مرکّب و خسران مبین هستند! چرا که گروهی نرفت تا «مهدی» بیاید! مردم گروهی را نبردند تا «مهدی» را «بیاورند» و این قصّهی چند صد سالهی تاریخ است! آزمون و خطاهای بیحاصل که نتیجهای جز خونریزی و تباهی و رنج و بدبختی نداشته و ندارد! به راستی وقتی آن چه میگذرد را میبینی خط به خط کتاب شریف «هندسهی عدالت» از مقابل چشمانت میگذرد:
«مردم، قربانیِ مفلوکِ جهلِ اعصارند. حکومتهای شرق و غرب، آنها را فریب دادهاند و از حکومت انسان کامل به خود مشغول کردهاند؛ همچنانکه سراب، تشنه را فریب میدهد و پستانک، کودک را از پستان مادر مشغول میکند. این سخن، یک لفّاظی شاعرانه یا عبارتپردازی بدبینانه نیست، بلکه خبر از واقعیّتی رعبآور و حقیقتی سوگانگیز است. اگر مردم میدانستند که در این قرنها، چه بر سرشان آمده است، راه کوهستان را در پیش میگرفتند و سر به بیابان میگذاشتند. آه که چه نسلهایی از دست شده و چه استعدادهایی به هدر رفته است!»[۳]
امروز گروه طالبان نیز در معرض یک آزمون بزرگ هستند؛ آزمونی که همهی گروههای مدّعی حاکمیت در معرض آن قرار گرفتند. امروز گروه طالبان، حاکمیت را از گروهی گرفتند. حال باید دید حاکمیت را به خلیفهی خود میسپارند یا به خلیفهی خداوند «مهدی»!
اگرچه ظاهراً انتخاب آنها از قبل مشخص است، ولی این آزمون بزرگ الهی همواره وجود داشته و دارد! امروز طالبان در نقطهای ایستادهاند که انقلابیون ایران در سال ۱۳۵۷ شمسی ایستاده بودند. آنها حکومت را از گروهی گرفتند اما به «مهدی» ندادند! همان «مهدی» که حاضر و در دسترس آنها بود. آنان ارادهی دسترسی او به حکومت را نداشتند! زیرا میخواستند «من»هایشان حکومت کند نه «مهدی»! میخواستند «من»هایشان دولت تعیین کند و نه «مهدی»! و شد آنچه شد! که امروز بر سر آب و برق و نان و دفع بیماریها بر سر هم میزنند! و ماندهاند دست گدایی در برابر روسیه و چین دراز کنند یا آمریکا و انگلیس! و چرا این ذلّت و خواری نباشد وقتی خداوند چنین وعده داده و وعدهی او حق است! آنجا که فرموده است: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ»[۴]؛ «ذلّت بر آنان زده شد هر جا که یافت شوند مگر نزد ریسمانی از خدا و ریسمانی از مردم و به خشمی از خدا دچار آمدند و بیچارگی بر آنان زده شد».
داستان تکراری است! دموکراسی غربی برود و امارت اسلامی طالبان بیاید، سلطنت شاهنشاهی برود و جمهوری اسلامی ولی فقیه بیاید! تاریکی برود و تاریکی بیاید! اما مردم فکر میکنند اتّفاقات جدیدی افتاده است! با دقّت و حوصله اخبار را پیگیری میکنند و با حرص و ولع این و آن را تشویق میکنند «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ»[۵]؛ «کر و لال و کورند، پس آنان باز نمیگردند»!
به هر حال امروز آزمون بزرگی پیش روی جریانی است که خود را مجاهد و پیرو اسلام میداند! اسلامی که صرفاً روزه و نماز و خمس و زکات نیست! بلکه محوریت عقاید و احکام و اخلاقیاتش کلمهی توحید است و کسانی که خلافت کسی جز خلیفهی خداوند را بپذیرند و در برابر شعار مقدس «البيعة للّه» سر فرود نیاورند، بدون شک معتقد و عامل به اسلام خالص و کامل و کلمهی توحید نیستند اگر چه همهی ظواهر اسلامی را بر سر و روی و بیرق خود داشته باشند!
خداوند به این امّت خسته و رنجور رحم بفرماید و به آنان توفیق رشد و هدایت بدهد و آنان را به راه حق و صراط مستقیم برگرداند و چگونه چنین کند وقتی خودشان نمیخواهند؟!… «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۶]؛ «هرآینه خداوند چیزی که در قومیست را تغییر نمیدهد تا آن گاه که آنان چیزی که در خودشان هست را تغییر دهند».
- ۱ . ↑ گفتار ۱
- ۲ . ↑ بازگشت به اسلام، ص۲۵۳
- ۳ . ↑ هندسه عدالت، ص۵۹
- ۴ . ↑ آل عمران/ ۱۱۲
- ۵ . ↑ البقرة/ ۱۸
- ۶ . ↑ االرّعد/ ۱۱