با گسترش ظلم، فساد، جنگ و خونریزی و به موازات آن افزایش بلایای طبیعی در جهان، بسیاری از بیداردلان و آزاداندیشان -صرفنظر از عقیده و آیین خویش- ناخودآگاه به یاد منجی آخرالزمان که در ادیان ابراهیمی وعدهی ظهورش داده شده است، افتادهاند؛ چنانکه این روزها پیشگوییهای صورت گرفته دربارهی آخرالزمان، در کشورهای اسلامی به صورت روایاتی از پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان (علیهم السّلام) و در کشورهای غیر اسلامی در قالب فیلمها و کتابها و … دیده و شنیده میشود. البته مسلمانان از معتقدان به ادیان دیگر، نسبت به «وجود» و «مصداق» این منجیِ موعود، آگاهیِ عمیقتر و روشنتری دارند؛ چراکه در منابع و نصوص دینی آنها، مطالب فراوان و قابل توجهی دربارهی آخرالزمان، ظهور منجی و حوادث و اتفاقات مقارن با آن وجود دارد. برخی از این مطالب از آیات قرآن کریم و با تأمّل و تدبّر در آنها برگرفته شده و برخی دیگر نیز مبتنی بر روایات و احادیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت ایشان علیهم السّلام است. هرچند بسیاری از این روایات، «واحد» و غیر قابل اعتنا و استنادند، امّا روایات معتبر و متواتر فراوانی نیز در میان آنها یافت میشود که لازم است هر مسلمان عاقل و اندیشمندی به آنها نظر کند و در مضمونشان تأمّل نماید.
با عنایت به موارد فوق و شرایط بحرانی جهان، انتظار میرود علما، فقها و مراجع دینی از مذاهب مختلف -خصوصاً شیعیان که معتقد به حیات منجی موعود در عصر خود هستند- بیش از دیگران به تکلیفشان در قبال این منجی توجّه کنند و با بهرهگیری از دو ثقل باقیمانده از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم، جامعه را برای ظهور انسان کامل و پذیرش حاکمیّت او مهیّا نمایند. اما با کمال تأسّف، تاکنون از آنان چیزی جز انفعال، سکوت یا همآوایی با سیاستمداران ظالم دیده نشده است!
آن چه موجب تأسّف بیشتر می شود این است که علیرغم سکوت و انفعال علما، وقتی گروهی از مسلمانان بر مبنای آموزهها و باورهای گذشته خود، یادی از امام مهدی علیه السلام میکنند و در پیِ یافتن سرنخی برای رسیدن به حکومت آن بزرگوار به آنها رجوع میکنند، برخیشان -که از نام امام مهدی علیه السلام به نان رسیدهاند!- بلافاصله با انواع مغالطهها و سفسطهگریها میکوشند اذهان مردم را از موضوع ظهور منحرف سازند و شرایط جهان را عادی جلوه دهند و به عنوان نمونه از یک سو از ذکر و شرح سنّتهای خداوند در قرآن کریم و احادیث متواتر و یقینی و نشانههای معتبر مذکور در آنها اجتناب میکنند و از سوی دیگر احادیث و روایات ضعیف و نشانههای نامعتبر مذکور در آنها را برجسته مینمایند!
از جمله نشانههای حتمی ظهور در روایات معتبر رسیده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم و اهل بیت ایشان علیهم السلام، خروج پرچمهای سیاه از جانب خراسان برای زمینهسازی ظهور امام مهدی علیه السلام و یاری ایشان برای رسیدن به حکومت است که متأسّفانه طی سالهای اخیر با قوّت و شدّت عجیب و مشکوکی مورد بیتوجّهی عموم مسلمانان قرار گرفته است. در این مقاله سعی داریم این موضوع مهم را از دو مبنای «عقل» و «نقل» بررسی کنیم و ضرورت زمینهسازی برای حاکمیّت خلیفهی خداوند تحت پرچمی واحد و لزوم همراهی با آن در این امر مبارک را اثبات نماییم.
الف) مبنای عقلی ضرورت زمینهسازی برای ظهور:
با تفکّر در عالَم آفرینش و نگاه دقیق به آن، به قوانین و قواعدی که خداوند بر جهان آفرینش وضع کرده است پی میبریم. در آیات قرآن از این قوانین با عنوان «سنّت» یاد شده است؛ چنانکه فرموده است: «سُنَّةَ اَللّٰهِ فِي اَلَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اَللّٰهِ تَبْدِيلاً»[۱]؛ «سنّت خداوند در کسانی که از پیش گذشتند (چنین بود) و هرگز برای سنّت خداوند تغییری نمییابی». به عنوان یکی از مصادیق سنّتهای خداوند میتوان به این آیه اشاره کرد: «إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ»[۲]؛ «هرآینه خداوند چیزی را برای قومی تغییر نمیدهد تا آن گاه که آنان چیزی که در خودشان است را تغییر دهند.»؛ این آیه تصریح میفرماید که لزوم زمینهسازی جهت هرگونه تغییر در سرنوشت، یکی از سنّتهای الهی است و از آن جا که سنّتهای الهی دستخوش تغییر و تبدیل نمیشود، میتوان نتیجه گرفت که اولاً برای رهایی از ظلم، فساد، بیعدالتی، بلا و مصیبت فراگیر، مردم جهان چارهای ندارند جز آنکه خود، قدمی بردارند و ثانیاً، تحقّق ظهور منجی به عنوان یک آرمان عمومی برای بشریّت، تنها منوط به اقدام عمومی مردم جهت فراهم کردن زمینههای لازم برای آن است.
اکنون باید دید این زمینهسازی توسّط چه کسانی و با چه شرایطی میتواند انجام شود.
تردیدی نیست که تنها کسی میتواند زمینهی ظهور و حاکمیّت امام مهدی علیه السلام به عنوان منجی را فراهم نماید که از ایشان و شیوهی حکومتشان شناختی کافی داشته باشد. وانگهی از آن جا که هدف آن بزرگوار تحقّق و اجرای اسلام کامل و خالص بر مبنای کتاب خداوند است، قطعاً زمینهساز حاکمیّت ایشان میبایست به میزان کافی نسبت به مبانی اسلام و منابع آن علم و اطّلاع داشته باشد و ضمن بهرهمندی از تقوایی عالی به عنوان ضامن بقای وی بر صراط مستقیم، از لغزش به وادی پیروی از هوای نفس در خصوص این امر، در امان باشد. بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که لازم است یکی از عالمان با تقوا از بین علمای زمان جهت راهاندازی و رهبری جریان زمینهسازی برای حاکمیّت منجی موعود اقدام نماید.
به شکل محسوس و ملموسی میبینیم که در بین علمای مسلمان، تا به حال کسی چنین مسئله بنیادینی را مطرح نکرده و در جهت آن قدم مؤثّری برنداشته است. ممکن است گفته شود فلان کس با ادّعای نیابت عامه و زمینهسازی برای ظهور امام، حکومتی تشکیل داده است؛ اما واضح است که این ادعا باطل است؛ چراکه «زمینهسازی برای ظهور مهدی علیه السّلام … معنای مشخّص و ثابتی دارد و آن همانا دعوت مردم به اطاعت از مهدی علیه السّلام به جای اطاعت از غیر او و تشویق آنان به ایجاد و حفظ حکومت او به جای ایجاد و حفظ حکومت دیگران است و با این وصف، کسی که عکس این کار را انجام میدهد، به این ترتیب که مردم را به اطاعت از خود مانند اطاعت از مهدی علیه السّلام دعوت میکند و به ایجاد و حفظ حکومت دیگران به جای ایجاد و حفظ حکومت آن حضرت تشویق مینماید، زمینهساز ظهور آن حضرت نیست، بلکه به روشنی مانع ظهور آن حضرت است، اگرچه از فرط بیحیایی و عوامفریبی، خود را زمینهساز ظهور آن حضرت بشمارد.»[۳]
با این وصف، کسی میتواند زمینهساز حاکمیّت امام مهدی علیه السلام باشد که اولاً مردم را به اطاعت از امام مهدی علیه السلام دعوت کند و ثانیاً برنامهای معقول و راهبردی برای «زمینهسازی» حاکمیّت ایشان داشته باشد. توضیح اینکه با توجّه به اسناد معتبر تاریخی، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، متأسّفانه بیشتر مسلمانان، پیروی از اهلبیت آن حضرت را که مورد سفارش و تأکید ایشان بود، رها کرده و به پیروی و اطاعت از غیر آنان روی آوردند و همین امر زمینهی مهجوریّت، مظلومیّت و در نهایت شهادت آنان را یکی پس از دیگری فراهم کرد. بر هیچ انسان خردورز و اندیشمندی پوشیده نیست که مسلمانان امروز نیز به دلیل خو کردن به زندگی مادّی، غرق شدن در لذّات و شهوات و اطاعت از هوای نفس، به شدّت از آموزههای دینی فاصله گرفتهاند و ظرفیّت پذیرش «حق» به معنای اطاعت از خداوند و خلیفهی او، که مستلزم دل بریدن از تعلّقات دنیوی و باورهای نادرست است را ندارند. بنابراین طبیعی است که آنها نیز رفتاری را با خلیفه خدا داشته باشند که مسلمانان گذشته با اجداد گرامی ایشان داشتند. لذا کسی که قصد زمینهسازی برای ظهور و حاکمیّت امام مهدی علیه السلام را دارد، میبایست اقداماتی انجام دهد که در نتیجهی آنها، در صورت امکان، عموم مسلمانان و در غیر این صورت، شماری کافی از ایشان علم و ظرفیّت لازم برای پذیرش امام مهدی علیه السلام را پیدا کنند. این راهی طولانی، پر فراز و نشیب و خطرناک است و میتواند شامل موارد زیر باشد:
اول؛ معرّفی اسلام اصیل و عاری از خرافات و بدعتها با تکیه بر عقلانیّت و استناد به منابع و مشترکات یقینی؛ یعنی قرآن کریم و سنّت متواتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
دوم؛ تعلیم و تربیّت شماری کافی از مسلمانان که زمینهی پذیرش آموزههای اسلام خالص و کامل را داشته باشند و حاضر به یاری و حفظ جان امام علیه السلام باشند.
با عنایت به دو مورد فوق، میتوان نتیجه گرفت که مسلمانان باید به دنبال عالمی با تقوا، شجاع، مدبّر و آگاه باشند که فارغ از گروهها و فرقهها و دستههای موجود، در پرتوی عقل سلیم، به پیروی از قرآن کریم و سنّت متواتر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دعوت کند، باورهای غلط رایج را به نقد بکشد و سِره را از ناسِره مشخّص کند، با خرافات و بدعتهایی که قرنها به صورت عقاید بدیهی و مسلّم نهادینه شده است مبارزه نماید، با شجاعت و شهامت، از مهمترین منکر تاریخ که حاکمیّت غیر معصوم است، نهی و به مهمترین معروف که حاکمیّت معصوم است، امر کند، ازعوامفریبی و تحریک احساسات کور و بیاساس بپرهیزد و بر خردورزی، تعقّل و آزاداندیشی پای فشارد، سنّتهای فراموش شده را احیا کند و دریک کلام، در مقام «عمل» با تمسّک به عقل، قرآن و عترت، مردم را به بازگشت به سوی اسلام «خالص» و «کامل» و اقامهی آن فراخواند.
برای شناخت چنین عالمی، بر اساس حدیث شریف ثقلین، باید به سخن قرآن کریم و عترت پیامبر علیهم السلام متمسّک شد. قرآن کریم به روشنی توصیه به شنیدن سخنان مختلف (صرفنظر از گوینده) و پذیرش و تبعیّت از بهترین آنها میکند؛ آنجا که میفرماید: «فَبَشّرعِبٰادِ * اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَأُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ»[۴]؛ «پس بشارت بده بندگانم را؛ همانان که هر سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میکنند، آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است و آنان همان خردمندانند». اهل بیت پیامبر علیهم السلام نیز همواره بر شنیدن سخنان گوناگون، بدون توجّه به گوینده و پذیرش «حکمت»، تأکید داشتهاند؛ چنانکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است: «الحکمة ضالة المؤمن یطلبها اینما وجدها فهو احق بها»[۵]؛ «حکمت، گمشدهی مؤمن است. آن را هر کجا [نزد هر کس] بیابد طلب میکند پس او بدان سزاوارتر است»؛ و نیز از امام علی علیه السلام نقل شده است: «خذ الحکمة و لو من اهل النفاق خذ الحکمة ولو من مشرک»[۶]؛ «حکمت را دریافت نمایید اگرچه از منافقان، حکمت را دریافت نمایید اگرچه از مشرک.»
بدین ترتیب اولین رکن شناخت افراد به طور عام و شناخت عالم زمینهساز به طور خاص به ارشاد قرآن و پیامبر و اهل بیت ایشان علیهم السلام پژوهش و تحقیق بدون پیش ذهنیّت و بر اساس آزادگی و آزاداندیشی مبتنی بر عقلانیّت است؛ لذا به جرأت میتوان گفت کسانی که مردم را از پژوهش در آثار نویسندگان مختلف و مطالعهی کتب گوناگون به بهانهی پیشگیری از گمراهی باز میدارند، خلاف خواست خدا و رسولش قدم بر میدارند و خود بزرگترین مانع تحقّق حاکمیّت خداوند به شمار میروند.
با عنایت به موارد یاد شده، هر مسلمان منصف و محقّقی که به دنبال زمینهساز حقیقی حاکمیّت امام مهدی علیه السلام در آثار علمای مختلف تحقیق و پژوهش کند، بدون شک به کتاب شریف «بازگشت به اسلام» و نویسندهی فرزانه و خردمند آن، جناب علامه «منصور هاشمی خراسانی» به عنوان عالمی کامل و رهبری شجاع و با تقوا میرسد که بی هیچ ادّعا و چشمداشتی راه صحیح زمینهسازی برای حاکمیّت خلیفهی خداوند را تبیین فرموده و در مقام عمل از هیچ مجاهدتی برای نیل به این هدف مقدّس فرو نگذاشته است. (برای آگاهی بیشتر در باره این نهضت رجوع کنید به: آشنایی با نهضت بازگشت به اسلام)
بنا بر آنچه از مبانی عقلی بیان شد، وجود یک نهضت اصیل اسلامی که شرایط ذکر شده را دارا باشد و آرمان آن، تحقّق ظهور امام مهدی علیه السلام و یاری ایشان در جهت اقامهی حکومت خداوند در زمین باشد، بسیار ضروری است. وانگهی در هر جریان و نهضتی لزوم اجتماع حول یک رهبر واحد و اطاعت از او برای رسیدن به مقصود، یک قاعدهی عقلی و ضروری است و به طریق اولی در مهمترین نهضت جهان که در پرتو عقل سلیم و طابق النّعل بالنّعل با شریعت خداوند حرکت میکند نیز وجود یک رهبر عالم، مدبّر و شجاع از ضروریّات محسوب میشود، تا جایی که در صورت عدم وجود چنین رهبری، امیدی به حصول نتیجهی مطلوب در این باره نخواهد بود؛ همانطور که هیچ نهضتی در طول تاریخ، بدون یک رهبری واحد به نتیجهی مطلوب خود نرسیده است.
ب) مبنای نقلی ضرورت زمینهسازی برای ظهور:
به عنوان مؤیّد مبنای عقلیِ مذکور و همچنین برای کسانی که به حدیثگرایی خو کردهاند و برای حقانیّت هر قول و فعلی به دنبال مستندی در روایات میگردند نیز به حدّ کفایت حدیث و روایت در مورد زمینهساز ظهور امام مهدی علیه السلام رسیده است؛ به نحوی که میتوان این مضمون را از متواترترین و معتبرترین مضامین در اخبارِ رسیده دانست؛ هرچند تمسّک به عقل و خرد و انصاف در کنار بررسی این روایات نیز ضروری است. در ادامه تنها به تعدادی از روایات رسیده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت ایشان علیهم السلام اشاره میکنیم: (برای رعایت اختصار، تنها ترجمه فارسی روایات ذکر شده است.)
۱ . محمد بن ابراهیم نعمانی به سند خود از ابراهیم بن عبید الله بن علاء، از پدرش، از ابو عبد الله جعفر بن محمد علیهما السّلام روایت کرده است که فرمود: هرآینه امیر المؤمنین علیه السّلام از حوادثی سخن گفت که پس از او تا قیام قائم (مهدی علیه السّلام) روی میدهد، پس حسین علیه السّلام فرمود: ای امیر المؤمنین! چه هنگام خداوند زمین را از ستمکاران پاک میکند؟ امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خداوند زمین را از ستمکاران پاک نمیکند تا آن گاه که خون حرام ریخته شود -سپس کار بنی امیه و بنی عباس را در حدیثی طولانی ذکر کرد، سپس فرمود:- هنگامی که قیامکننده در خراسان قیام کند و بر زمین کوفان و ملتان مسلّط شود و از جزیرهی بنیکاوان بگذرد.[۷]
۲ . محمد بن ابراهیم نعمانی به سند خود از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: به ابو عبد الله (صادق) علیه السّلام گفتم: فدایت شوم، خروج قائم علیه السّلام کی خواهد بود؟ فرمود: ای ابا محمد! ما اهل بیتی هستیم که وقت تعیین نمیکنیم، همان طور که محمد علیه السّلام فرموده است: تعیین کنندگان وقت دروغ میگویند! ای ابا محمد! هرآینه پیش از این کار پنج نشانه خواهد بود: نخستین آنها ندا در ماه رمضان و خروج سفیانی و خروج خراسانی و کشته شدن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در بیداء است.[۸]
۳ . محمد بن ابراهیم نعمانی به سند خود از ابو بکر حضرمی روایت کرده است که شنید ابو جعفر باقر علیه السّلام میفرماید: ناگزیر بنی عباس به حکومت دست مییابند، پس چون به حکومت دست یافتند و اختلاف کردند و کارشان پریشان شد، خراسانی و سفیانی بر آنها خروج میکنند، آن از مشرق و این از مغرب، در حالی که مانند دو اسب شرطبندی با یکدیگر به سوی کوفه مسابقه میدهند، آن از آن سو و این از این سو، تا آنکه هلاکت آنها به دست آن دو باشد، آگاه باشید که آن دو احدی از آنها را باقی نخواهند گذاشت![۹]
۴ . محمد بن ابراهیم نعمانی به سند خود از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: ابو جعفر محمد بن علی علیهما السّلام در ضمن حدیثی فرمود: چارهای جز این نیست که بنی فلان به حکومت برسند، پس چون به حکومت رسیدند و سپس اختلاف کردند، حکومتشان پراکنده و کارشان پریشان میشود، تا اینکه خراسانی و سفیانی بر آنان خروج میکنند، آن از مشرق و این از مغرب، در حالی که مانند دو اسب شرطبندی با یکدیگر به سوی کوفه مسابقه میدهند، آن از آن سو و این از این سو، تا آنکه هلاکت بنی فلان به دست آن دو باشد، آگاه باشید که آنها احدی از آنان را باقی نخواهند گذاشت![۱۰]
۵ . متّقی هندی به صورت مرسل از محمد بن حنفیّه روایت کرده است که روزی علی بن ابی طالب در مجلس خود فرمود: -پس حدیثی طولانی را دربارهی خروج سفیانی و جنایات او ذکر کرد، تا جایی که فرمود:- و به روش جباران نخستین عمل میکند، پس خداوند از آسمان بر هر عمل او غضب میکند، پس بر علیه او جوانی از جانب مشرق را بر میانگیزد که به سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم دعوت میکند، آنها اصحاب پرچمهای سیاه هستند که ضعیف شمرده میشوند، ولی خداوند آنها را عزت میبخشد و بر آنها نصرت نازل میکند، تا جایی که احدی با آنها نمیجنگد مگر اینکه شکستش میدهند.[۱۱]
۶ . سید بهاء الدین نجفی به صورت مرسل از جابر، از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: برای خداوند بلندمرتبه در طالقان گنجی هست که از طلا یا نقره نیست، بل دوزاده هزار نفر در خراسان هستند که شعارشان «احمد احمد» (نام مبارک پیامبر) است، جوانی از بنی هاشم آنان را رهبری میکند که بر قاطری خاکستری رنگ نشسته و سربندی سرخ بسته است. گویا من او را در حال گذر از فرات میبینم، پس چون آن را شنیدید به سوی او بشتابید اگرچه چهار دست و پا بر روی برف.[۱۲]
۷ . قاضی نعمان از علی علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: مردی از فرزندان من (یعنی مهدی) قیام میکند که در پیشاپیش او مردی است که به او منصور گفته میشود، برای او زمینهسازی میکند -یا فرمود مقدمهچینی میکند- یاری او یا فرمود: اجابت او بر هر مؤمنی واجب است.[۱۳]
این چند روایت که مضمونی شبیه به هم دارند، تنها بخش کوچکی از روایات فراوان رسیده از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت ایشان علیهم السلام در خصوص زمینهساز موعود ظهور امام مهدی علیه السلام هستند؛ چنانکه در روایت متواتر و مشهور دیگری که در میان اهل حدیث به «حدیث الرّایات» مشهور است، به حقانیّت پرچمهای سیاهی که از جانب مشرق ظهور کرده و به سوی امام مهدی علیه السلام فرا میخواند، تصریح شده و فرج آل محمّد علیهم السلام منوط به خروج آن دانسته شده است.[۱۴] با نظر به این روایات قطع حاصل میشود که این پرچمها متعلّق به فردی از خاندان «بنی هاشم» ملقّب به «منصور» است که از شرق جهان اسلام یعنی «خراسان» خروج میکند و نمیتواند مربوط به کس دیگری باشد. این موضوع به قدری واضح است که انکار آن مضحک و مُکابره در برابر نص شمرده میشود و شاید به همین خاطر بوده است که تا کنون هیچ یک از علماء و حدیثپژوهان آن را انکار نکرده و در همهی ادوار تاریخ اسلام، شخصیّت موعود «خراسانی» از نشانههای حتمی ظهور و زمینهساز بر حق امام محسوب میگشته است؛ تا جایی که برخی از حاکمان با هدف مشروعیّت بخشیدن به حکومت نامشروع خود، تلاش کردهاند خود را مصداق این زمینهساز بر حق جلوه دهند!
از اینجا روشن میشود که دو مبنای «عقلی» و «نقلی» در موضوع مورد بحث، به یک امر اشاره میکنند و مؤید یکدیگرند؛ چنانکه با نظر به مبنای عقلی دانسته میشود که نهضت زمینهساز ظهور نمیتواند بدون وجود یک رهبر واحد شکل بگیرد و فعالیّت کند و در مبنای نقلی ویژگیهای این رهبر واحد و نهضتش توصیف میشود؛ مانند روایاتی که به «خراسانی» (یعنی محل خروج او) اشاره میکنند یا روایات دیگری که به توصیف این شخصیت موعود به عنوان رهبر نهضت زمینهساز -مانند «جوانی از بنی هاشم» یا «جوانی از جانب مشرق»- میپردازند؛ چنانکه گویی رسالت مهمی بر دوش پیامبر گرامی اسلام و ائمهی اهل بیت ایشان (علیهم السّلام) بوده تا این امر مهم را به گوش مردمان برسانند و از زمینهساز راستین تحقق حاکمیت خداوند خبر دهند و بدین ترتیب حجّت را بر ایشان تمام نمایند.
بدین ترتیب، روشن میشود که هم «عقل» ضرورت وجود یک رهبر برای نهضت زمینهسازیِ ظهور خلیفهی خداوند را به خوبی درک میکند و هم «شرع» بر آن صحّه میگذارد. اما با کمال تعجّب دیده میشود که اخیراً عدّهای از روحانیّون و علمای وابسته، این مسأله را انکار میکنند و با اتّخاد یک رویکرد إخباریِ محض و نادیده گرفتن مبانی عقلی و چشم پوشی از احادیث متواتر و معتبر در این زمینه، وجود شخصیّت «خراسانی موعود» به عنوان کسی که رهبری پرچمهای سیاه خراسان را بر عهده دارد، انکار کرده و آن را ضعیف میشمارند! در حالی که این مسأله، قبل از شروع فعالیّت علنی و رسمی نهضت مبارک «بازگشت به اسلام» و رهبر فرزانهاش علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، به شدّت مورد قبول آنان بود، تا حدی که در رسانههاشان روایات رسیده درباب «خراسانی موعود» را تحت عنوان «سید خراسانی» برمیشمردند و در مجالسشان برخی مدعیان دروغین ولایت و امامت را «خراسانی موعود» خطاب میکردند! این در حالی است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به رغم مطابقت نهضت و نشانههایش با نهضت و نشانههای «خراسانی موعود»، هیچگاه ادعای موعود بودن نکرده است! مخالفت این روحانیّون و علمای وابسته با این امرِ بدیهی و مهم و تلاش آنان برای انحراف اذهان عمومی از آن بسیار سؤال برانگیز و عجیب به نظر میرسد؛ چراکه از مدّعیان پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و تخصّص در دین، انتظار میرود پیش و بیش از دیگران در تفحّص و تحقیق پیرامون این امر مهم و خطیر تلاش و کوشش کنند و با لحاظ وضعیّت أسفناک جهان، بیصبرانه نشانهای از نشانههای ظهور را جست و جو و پس از آشکار شدن آن همراهیاش نمایند.
به راستی آیا کسانی که گوش به فرمان نفس و وسوسهی شیطان دارند و عالمانه و عامدانه واضحات را منکر میشوند و مبانی عقلی را با سفسطه و مغالطه زیر سؤال میبرند و مسلمانان بیچاره را دچار حیرت و سرگردانی میسازند، قیامت را باور ندارند یا از لزوم پاسخگویی در قبال گفتار و کردار خویش غافل شدهاند؟!
با مراجعه به تاریخ اسلام، میبینیم گروهی از یهودیان که نشانههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در کتابهای خود دیده بودند و میدانستند که محل تشکیل حکومت آن حضرت مدینه (یثرب) است، به آنجا کوچ کردند و به نیّت یاری ایشان سالها انتظار کشیدند؛ اما زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را شناختند و مکتب ایشان را مخالف اهوای نفسانی و پیشذهنیّتهای اشتباه خود یافتند، از درِ مخالفت و دشمنی با اسلام درآمدند و نه تنها نبوّت ایشان را منکر شدند، بلکه با مشرکان علیه سپاه اسلام متّحد گردیدند. چنانکه قرآن کریم دربارهی آنها فرموده است: «وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى اَلَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اَللّهِ عَلَى اَلْكافِرِينَ»[۱۵]؛ «و پیشتر بر کسانی که کافر شدند پیروزی میجستند، ولی چون چیزی که میشناختند آنان را آمد، او را انکار کردند؛ پس لعنت خداوند بر کافران باد.» و فرموده است: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ اَلْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[۱۶]؛ «اهل کتاب، پیامبر اسلام را [بر اساس اوصافش که در تورات و انجیل خواندهاند] میشناسند، به گونهای که پسران خود را میشناسند؛ و مسلماً گروهی از آنان حق را در حالی که میدانند، پنهان میدارند.». جالب است که بر عکس یهودیان دیندار، اما لجوج و متعصّب، گروهی از کفّار، با پیروی از عقل و پس از شنیدن آیات نورانی قرآن کریم که سراسر إعجاز بود، ایمان آوردند و از یاران نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم شدند.
گویا امروز تاریخ در حال تکرار است. کسانی که قرنها با وعدهی آشکار شدن نشانههای ظهور امامشان و تحقّق حاکمیّت ایشان، بر اهل کتاب و شرق و غرب پیروزی میجستند و مباهات میکردند، امروز نشانههای ظهور را به خاطر پیروی از نفس و پیشذهنیّتهای خرافی و غلط خود منکر میشوند، درحالی که بعید نیست در آینده ای نه چندان دور، جوانانی که امروز مورد سرزنش مدّعیان دینداری قرار میگیرند، پس از شنیدن حق، برای یاری آن به پا خیزند و افتخار یاری امام معصوم را از آنِ خویش سازند.
خداوند منّان همهی ما را در غبار فتنههای آخرالزمان به روشنایی قرآن و کلام عترت علیهم السلام هدایت فرماید و از انوار معرفت که در آموزههای نورانی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی متجلی است، بهرهمند سازد.
- ۱ . ↑ احزاب/ ۶۲
- ۲ . ↑ رعد/ ۱۱
- ۳ . ↑ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی، پرسش و پاسخ ۲۰۹
- ۴ . ↑ زمر/ ۱۷ و ۱۸
- ۵ . ↑ نهج الفصاحه، حدیث ۲۱۹۵، ص۴۶۴
- ۶ . ↑ نهج البلاغه فیض الاسلام، ص۱۱۲۲، حدیث ۷۷
- ۷ . ↑ الغیبة، ص۲۸۳
- ۸ . ↑ الغیبة، ص۳۰۱
- ۹ . ↑ الغیبة، ص۲۶۷
- ۱۰ . ↑ الغیبة، ص۲۶۲
- ۱۱ . ↑ کنز العمّال، ج۱۴، ص۵۹۷
- ۱۲ . ↑ منتخب الأنوار المضیئة، ص۳۴۳
- ۱۳ . ↑ شرح الأخبار، ج۳، ص۳۵۹
- ۱۴ . ↑ در این باره نگاه کن به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی، نقد و بررسی ۲۸
- ۱۵ . ↑ بقره/ ۸۹
- ۱۶ . ↑ بقره/ ۱۴۶