در مقالهی قبل دیدیم که این منتقد کمسواد و بیاخلاق برای اثبات ولایت مطلقهی فقیه، به روشهای منحط و غیر علمی متوسّل شد؛ مانند آنکه به اخبار ضعیف، منکَر و نامربوط تشبّث نمود، مرتکب تحریف و دستکاری در ترجمهی روایات شد و حتّی متن روایتی از امیر مؤمنان را به نحو ناشیانه و ناشایستی تقطیع نمود! وی همچنین در ادامه کوشش کرد که با توجیهات بسیار سست خویش و از طریق لفّاظی و عبارتپردازی، اشکالات واضح نظریهی ولایت مطلقهی فقیه را لاپوشانی نماید، در حالی که با این روش، خویش را رسواتر و بطلان این نظریه را آشکارتر نمود!
در ادامه، به بررسی و ردّ شبهات منتقد دربارهی «خرافهگرایی» میپردازیم و من الله التوفیق.
۶) موانع شناخت
بخش چهارم:
* نقد:
حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، آخرین مانع از موانع هفت گانهی شناخت را «خرافهگرایی» میداند.[۱] منتقد در پیوند با خرافهگرایی، نقدهایی را مطرح میکند که در ادامه به صورت مجزّا مورد بررسی قرار میگیرد:
۱ . منصور هاشمی خراسانی، باور به معجزه داشتن اهل بیت را مصداق خرافهگرایی میداند و میگوید: «پیشوایان اهل بیت، انسانهایی دانا و وارسته بودهاند که در ظاهر با دیگران تفاوتی نداشتهاند و مدّعی معجزه و علم به غیب نبودهاند…»؛[۲] در حالی که بر اساس اعتقادات شیعه، ائمهی اطهار دارای معجزات متعدّدی بودهاند و در بسیاری از موارد، از غیب خبر دادهاند. همچنانکه امام صادق علیه السلام، معجزه را علامتی برای شناخت صادق از کاذب و همهی حجّتهای الهی را صاحب معجزه دانست[۳] و باز اشاره فرمود که اهل بیت، علم آنچه هست و آنچه تا روز قیامت خواهد بود را از رسول خدا به ارث بردهاند.[۴] امیر مؤمنان نیز در مقام احتجاج با مرد یهودی، خود را صاحب معجزهی آشکار دانست، بلکه عملاً معجزهای از آن حضرت صادر شد[۵] و…
* پاسخ:
پاسخ به این شبهه در دو بخش ارائه میشود:
الف) ادّعای معجزه توسّط اهل بیت علیهم السلام:
اوّلاً علامه دربارهی اهل بیت فرموده است: «مدّعی معجزه نبودهاند» و نفرموده است: «معجزه نداشتهاند» و تفاوت میان این دو نزد عقلا، از زمین تا آسمان است! با این وصف، برداشت منتقد از مبنای علامه، برداشت مغرضانه و تحریفآمیزی است، بلکه هیچ ربطی به سخن ایشان ندارد؛ زیرا بر خلاف توهّم وی، حضرت علامه اعتقاد به «معجزه داشتن» اهل بیت را خرافه نمیداند، بلکه معتقد است ائمهی طاهرین از آنجا که برخوردار از نصّ بودند، نیازی به إظهار معجزه نداشتند، بل إظهار معجزه توسّط آنان تحصیل حاصل است که از خداوند صادر نمیشود؛ مگر از باب فضل و کرامت برای افزایش علم و ایمان.[۶]
ثانیاً ائمهی طاهرین برای اثبات انتصاب خود از جانب خداوند مدّعی معجزه نبودند، بلکه «مدّعی نصّ بودند؛ به این معنا که مردم را با استناد به روایات متواتر پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم یا امام پیشین دربارهی خود، به تصدیق انتصابشان از جانب خداوند دعوت میکردند … این به معنای آن است که امامان اهل بیت، نیازی به معجزه نداشتند تا ادّعای آن را داشته باشند، هر چند کراماتی از آنان صادر شد».[۷]
ثالثاً روایات رسیده دربارهی ضرورت معجزه برای فرستادگان الهی، مانند روایت امام صادق علیه السلام، مربوط به مواردی است که نصّ کافی برای آنان وجود ندارد؛ همچنانکه امام مهدی علیه السلام «به وسیلهی معجزه شناخته میشود؛ چراکه در زمان ظهور او صاحب معجزه یا نصّی ظاهر نیست تا با نصّ خود او را از إظهار معجزه بینیاز کند و از این رو، در روایات فریقین وارد شده است که فرشتهای از آسمان به نام او ندا خواهد داد و او را به مردم معرّفی خواهد کرد…».[۸]
رابعاً منبع اصلی روایت احتجاج امیر مؤمنان با مرد یهودی، تفسیر منسوب به امام حسن عسکری است که کتابی جعلی و بیاعتبار دانسته شده است[۹] و دو راوی اصلی آن یعنی علی بن محمد سیّار و یوسف بن محمد بن زیاد، مجهول الحال بلکه متّهم به جعل تفسیر مزبور هستند[۱۰] و با این وصف، تردیدی نیست که این روایت، ضعیف و غیر قابل استناد است؛ همچنانکه متن آن بسیار مضطرب و مغشوش است و به نحوی، تشبّث به اعجاز برای جبران ضعف استدلال را به امیر مؤمنان نسبت میدهد! به هر حال، به شهادت منابع معتبر تاریخی و روایی، واضح است که رویّهی آن حضرت، ادّعا یا اظهار معجزه برای اثبات وصایتش نبود، بلکه همواره به نصّ رسول الله در غدیر خم استناد میفرمود[۱۱] و مناشدات و احتجاجات آن حضرت بر صحابهی پیامبر، گواه آشکاری بر این موضوع است.[۱۲]
ب) ادّعای علم غیب توسّط اهل بیت علیهم السلام:
اوّلاً بر اساس نصوص کتاب خداوند، علم غیب به معنای «علم به موضوعاتی که علم به آنها برای انسان از طرق طبیعی ممکن نیست»،[۱۳] تنها برای خداوند است؛ چنانکه صریحاً فرموده است: «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ ۚ»؛ «بگو هیچ کسی که در آسمانها و زمین است جز خداوند غیب را نمیداند»[۱۴] و با این وصف، هر روایتی که خلاف این را میگوید، باطل است و باید به دیوار زده شود[۱۵] یا به نحوی توجیه گردد که با کتاب خداوند موافق باشد. به علاوه، عالم نبودن به غیب مقتضای بشر بودن است و از این حیث، میان پیامبران و دیگران مشترک است. از همین رو، خداوند علم غیب را از فرستادگان خود نیز نفی کرده است.[۱۶]
ثانیاً ممکن است خداوند بشری که به او وحی میکند را از امور پنهانی در گذشته، حال و آینده آگاه کند؛[۱۷] جز آنکه از یک سو این، «کاری همیشگی و قابل توقّع نیست، بل مخصوص به مواقع ضرورت یا مصلحت است که خداوند به آن داناتر است… و از سوی دیگر این آگاه ساختن پیامبر به غیب توسّط خداوند، علم غیبی برای پیامبر شمرده نمیشود، بلکه در واقع علم غیبی برای خداوند است؛ چراکه خداوند پیامبر را از آن آگاه ساخته است؛ همچنانکه اگر پیامبر دیگران را از آن آگاه کند، علم غیبی برای دیگران شمرده نمیشود؛ چراکه پیامبر آنان را از آن آگاه ساخته است و <عالم به غیب> بر کسی که توسّط دیگری از حادثهای پنهان آگاهی یافته است، صدق نمیکند؛ چنانکه اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند برخی صحابهی او، از طریق او دربارهی برخی حوادث آینده آگاهی یافتند، ولی هرگز به سبب آن، ادّعای علم به غیب نکردند».[۱۸]
ثالثاً نمونههای فراوانی حاکی از عدم علم غیب فرستادگان الهی وجود دارد؛ مانند ناآگاهی آدم از نیّت بدخواهانهی ابلیس،[۱۹] ناآگاهی نوح از اینکه فرزندش رستگار نمیشود،[۲۰] ناآگاهی ابراهیم و لوط از کیستی فرشتگان،[۲۱] ناآگاهی پیامبر اکرم صلوات الله علیه از کیستی منافقان مدینه[۲۲] و …؛ همچنانکه خود اهل بیت علیهم السلام نیز به ناآگاهی خویش از غیب معترف بودند و صریحاً علم غیب را از خود نفی میکردند[۲۳] و علم خود را تنها وراثت یا تعلّمی از نزد رسول الله میشمردند.[۲۴] از همین روست که بزرگانی چون شیخ صدوق، اعتقاد به علم غیب برای اهل بیت را مصداق غلو و کفر بالله و موجب خروج از اسلام دانستهاند[۲۵] و شیخ مفید نیز این عقیده را به مفوّضه و غلات نسبت داده و آن را واضح البطلان شمرده است.[۲۶]
* نقد:
۲ . منصور هاشمی خراسانی میگوید: «اکنون خیالپردازی در اهل تشیّع، به قدری نهادینه شده است که اگر مسلمانی آنان را به سوی واقعگرایی دربارهی پیشوایان اسلام دعوت کند، او را به ناصبیگری متّهم میکنند!»[۲۷] ظاهراً منظور او از واقعگرایی، آن است که شیعیان، زمام امور خویش را مطلقاً به دست او بسپارند! همچنانکه در جایی دیگر پذیرش دعوت خود به سوی طلب، اعانت و اطاعت از مهدی را تضمینی بر تضمینهای لازم برای ظهور دانسته است.[۲۸] در حالی که شیعیان هیچ تکلیفی در اطاعت از کسانی که فرستادهی الهی یا برخوردار از جایگاهی در دین نیستند، ندارند. به علاوه، اتّهام خیالپردازی به شیعیان، تکرار سخن وهابیت است.
* پاسخ:
اوّلاً منظور حضرت علامه از «واقعگرایی دربارهی پیشوایان اسلام»، به قدری واضح است که تفسیر بیپایه و وقیحانهی منتقد را برنمیتابد! روشن است که منظور از واقعگرایی در اینجا، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و زیادهروی در حوزهی عقاید و اعمال است که به غلو در حقّ پیشوایان اسلامی و انحراف از مسیر اسلام راستین میانجامد و هیچ ربطی به «زمام امور» ندارد! عجیب است که منتقد، به ظاهر عبارات حضرت علامه کاری ندارد، بل هر چیزی که خود میخواهد را به ایشان نسبت میدهد و سپس به نقد آن میپردازد! این شیطنت شرورانه و عوامفریبانه در منطق «مغالطهی پهلوانپنبه» نامیده میشود![۲۹]
ثانیاً بر خلاف نگاه خرافی و پوسیدهی منتقد، ظهور امام مهدی با تأمین امنیت ایشان از طریق طلب، اعانت و اطاعت کافی مردم از آن حضرت محقّق میشود و طبیعتاً پذیرش دعوت به چنین کاری، تضمینی بر تضمینهای لازم برای ظهور است.
ثالثاً همهی مسلمانان اعم از شیعه و سنّی، موظّف به پیروی از دلیل و اتّخاذ رویکردی محقّقانه و غیر مقلّدانه برای شناخت یقینی دین هستند و این همان چیزی است که حضرت علامه به سویش دعوت میکند. از همین رو، اطاعت مطلقه و پیروی بدون دلیل از فقها -چنانکه در مقالات قبل روشن شد- کاری نامشروع و نارواست؛ همچنانکه خداوند متعال، هیچ گونه جایگاه اختصاصی در دین به فقها نبخشیده و تنها تفاوت آنان با سایرین، تکلیف بیشتر برای امر به معروف و نهی از منکر است.
رابعاً رسوخ خیالپردازی در اهل تشیّع و گرایش بسیاری از علما و عوام آنان به تفاسیر باطنی و نگرشهای خرافی، نه یک تهمت قدیمی از سوی وهابیت، بلکه یک واقعیت جاری و مشهود در میان آنان است که منبرها، روضهها، هیئتها و حتّی جلسات درسشان بر آن گواهی میدهد و جز با فرافکنی و خودفریبی قابل انکار نیست! همچنانکه چنین رویکردی، کم و بیش در زمان اهل بیت طاهرین هم بوده و به شدّت مورد نهی و ردّ آن بزرگواران قرار گرفته است.[۳۰] عجیب است که جناب منتقد این واقعیّت عینی و محسوس را انکار میکند و به جای توضیح منطقی و مستدل دربارهی آن، پشت وهّابیت پنهان میشود؛ مانند حکومتدارانی که این روزها به جای شفّافیت و پاسخگویی، جمیع پرسشگران و منتقدان جدّی خود را به ارتباط با دشمن متّهم میکنند! وانگهی، واکنش نابخردانهی منتقد، مهر تأییدی بر سخن حضرت علامه است؛ زیرا ایشان با خیرخواهی، مسلمانان را به سوی واقعگرایی دربارهی پیشوایان اسلام دعوت میکند، اما منتقد به ایشان تهمت ناصبیگری و همنوایی با وهّابیت میزند!
* نقد:
۳ . منصور هاشمی خراسانی میگوید: «خرافهگرایی در آنان (اهل تشیّع) به قدری ریشه دوانده است که اگر مصلحی آنان را به سوی اصلاح عقیده یا عملی دعوت کند، به جای دلایل عقلی و شرعی، از او معجزه میطلبند»؛[۳۱] در حالی که امیر مؤمنان فرموده است: «ألا فتمسّکوا من إمام الهدی بمعجزته»[۳۲]؛ «آگاه باشید که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کنید»[۳۳]. البته در باور شیعه، برای شناخت حجّتهای الهی، معجزه کافی نیست و صاحب معجزه، باید منصوص از جانب خداوند هم باشد و این، کار منصور هاشمی خراسانی را برای اثبات جایگاهش دو چندان مشکل میکند!
* پاسخ:
اولاً منتقد کمسواد بدون تحقیق به این روایت استناد کرده است؛ زیرا عبارت مورد اشارهی وی، چیزی جز یک تصحیف یا اشتباه تایپی نیست و اصل آن در منابع دیگر به این صورت آمده است: «ألا فتمسّکوا من إمام الهدی بحجزته»[۳۴]؛ «آگاه باشید که به دامان امام هدایت چنگ بزنید»، به «حجزته»؛ «دامان او»، نه به «معجزته»؛ «معجزهی او»! خصوصاً با توجّه به اینکه عبارت «بمعجزته» مانند وصلهای ناجور، هیچ همخوانی و تناسب محتوایی با مقام بیان و سیاق کلام ندارد، در حالی که عبارت «بحجزته» کاملاً مفهوم، متناسب و در جای خود است؛ زیرا پیش از آن، امام میفرماید: «از صاحب این امر منحرف نشوید» و بعدش میفرماید: «به کسی تمسّک کنید که شما را هدایت میکند و گمراه نمیکند».
ثانیاً آنچه صاحب المسترشد آورده، روایت واحد و غریبی است؛ زیرا چنین عبارتی در سایر منابعی که این خطبهی امام علی علیه السلام را آوردهاند، نیامده؛ همچنانکه خطبهی مزبور بدون عبارت مذکور و با تفاوتهای فاحش در نهج البلاغه نقل شده است.[۳۵]
ثالثاً آوردن معجزه، برای شناخت حجّتهای الهی کافی است و با وجود آن، ضرورتی به نصّ نیست[۳۶]؛ با توجّه به آنکه «نصّ» به معنای إعلام انتصاب کسی از جانب خداوند نیز مآلاً به معجزه بازمیگردد؛ «زیرا تنها نصّ صاحب معجزه یا کسی که صاحب معجزه او را تصدیق کرده، حجّت است».[۳۷] به علاوه، صدق ادّعای نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تنها از طریق معجزه اثبات شد و در آن زمان نصّی در کار نبود![۳۸] زیرا إخبار عیسی علیه السلام، از باب بشارت و بر سبیل اجمال بود که نصّ شمرده نمیشود و لذا نبی اکرم را از آوردن معجزه بینیاز نکرد؛[۳۹] همچنانکه بشارت رسول اکرم به ظهور امام مهدی نیز اجمالی است و نصّ محسوب نمیگردد و از همین روست که آن حضرت نیز با معجزه شناخته میشود.[۴۰] اما چیزی که منتقد به شیعه نسبت میدهد، محض توهّم است و شیعه هم معجزه را برای اثبات ادّعای انتصاب از جانب خداوند کافی میداند.
رابعاً مشخّص نیست که منتقد در کدام وادی سیر میکند؛ زیرا حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی مدّعی انتصاب از جانب خداوند نیست تا برای اثباتش معجزه یا نصّی ارائه کند! ایشان تنها عالمی است که به سوی امام مهدی علیه السلام دعوت میکند و این واقعیّتی عینی و محسوس است که نیاز به معجزه یا نص ندارد! اما بیتردید رؤسا و اربابان منتقد که مدّعی ولایت مطلقهی انتصابیه هستند، باید معجزه یا نصّی برای اثبات ادّعای گزاف خویش ارائه کنند و إلّا دروغزن و فریبکار شمرده میشوند!
* نقد:
۴ . منصور هاشمی خراسانی همچنین دربارهی شیعیان میگوید: «به جای قول أحسن، از [اصلاحگران] توقّع کرامت دارند؛ آن هم به صورتی که از هر فالبین دورهگرد یا جادوگر تازهکاری ساخته است!»
پاسخ این است که اوّلاً[۴۱] اکثر مردم در تشخیص معجزه از سحر دچار مشکل میشوند. تفاوت میان این دو به قرار زیر است:
أ) بر خلاف معجزه، سحر یک فن و مهارت است که از طریق یادگیری به دست میآید.
ب) بر خلاف معجزه، سحر قابلیّت هماوردی دارد، لذا ساحران هیچ گاه ادّعای تحدّی نمیکنند.
ج) تنها متخصّصان سحر توان تشخیص سحر از معجزه را دارند، نه عموم مردم.
د) ساحر تنها در موقعیت مشخّصی توان سحر دارد و در صورت تغییر آن موقعیت، قادر به انجام سحر نخواهد بود، در حالی که معجزه محدود به زمان و مکان نیست؛ همچنانکه فرموده است: «و جادوگر هر جا درآید، پیروز نمیشود»[۴۲]
لذا معجزه قدرتی فوق ارادی است که از توان «هر فالبین دورهگرد یا جادوگر تازهکاری» خارج است و تنها توسّط فرستادگان الهی صادر میشود و منصور هاشمی خراسانی با توجّه به آنکه توان اعجاز در خود نمیبیند، ناگزیر اقدام به تخریب جایگاه معجزه کرده و با سخره گرفتن آن صورت مسأله را پاک نموده است!
* پاسخ:
اوّلاً به نظر میرسد که این منتقد متوهّم و کمدقّت، اساساً متوجّه اصل شبهه و محلّ نزاع نشده؛ چراکه بخش مهمّی از سخنانش، تکرار و تأیید سخن حضرت علامه است! توضیح آنکه حضرت علامه نیز صدور معجزه را تنها به اذن خداوند میداند و منکر تفاوت میان معجزه و سحر نیست، بلکه اتّفاقاً معتقد است مردم، به خاطر عدم اشراف و آگاهی کافی، بسیاری از اعمال عجیب و غیر عادی را با معجزه اشتباه میگیرند.[۴۳] لذا ذکر تفاوتهای میان سحر و معجزه، کار بیهوده و عجیبی است!
ثانیاً ایراد مورد نظر علامه که منتقد اصلاً نفهمیده یا فهمیده و خود را به نفهمیدن زده، آن است که اگر عالم مصلحی، شیعیان را به سوی اصلاح عقاید و اعمالشان دعوت نماید به جای دلایل عقلی و شرعی، از او معجزه طلب میکنند و چون فرق میان معجزه و غیر آن را نمیدانند، هر عمل غیر عادی و عجیبی که «از هر فالبین دورهگرد یا جادوگر تازهکاری ساخته است» را معجزه میانگارند و این گونه به وادی خرافات داخل میشوند! ایشان در ادامه به عنوان نمونه میفرماید: «خبر دادن از فکرها و کارهای پنهان، برای اهل فراست و کهانت نیز ممکن است و با این وصف، دلالتی بر حقّانیت کسی ندارد! همچنانکه برخی از فریبکاران، با سوء استفاده از همین توقّع بیاساس و بهرهگیری از شعبده و کارهای غیر عادی، بسیاری از آنان را به گرد خود جمع کردهاند و به تبعیّت از خود در کارهایی غیر معقول واداشتهاند و مال و جان و آبروی آنان را هزینهی دعاوی باطل خویش ساختهاند».[۴۴]
ثالثاً این سخن که ساحر تنها در موقعیت مکانی یا زمانی خاصّی توان انجام سحر دارد سخن صحیحی است، اما استناد منتقد و برداشتی که از آیهی شریفه دارد، غلط است؛ زیرا مقصود خداوند در آیهی ۶۹ سورهی مبارکهی طه آن است که ساحر در مصاف معجزه، هر چه بکند، پیروز نمیشود و به هدف خود دست نمییابد، نه آنکه یک جا پیروز میشود و جای دیگر پیروز نمیشود! همچنانکه خداوند متعال در جای دیگر مطلقاً فرموده است: «وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ» (یونس/ ۱۰)؛ «و ساحران هرگز کامیاب نمیشوند».
رابعاً با توضیحات بالا کاملاً روشن شد که اتّهام تخریب جایگاه معجزه و استهزاء آن، ادّعای عجیب و هذیانگونهی منتقد است که از کجفهمی و شتابزدگی یا شیطنت و شرارت او نشأت میگیرد، وإلا واضح است که حضرت علامه «هر فالبین دورهگرد یا جادوگر تازهکاری» را قادر به انجام معجزه نمیداند، بلکه آنان را قادر به انجام کارهایی میداند که مردم به غلط، آن را معجزه میپندارند!
خامساً بارها گفتیم که حضرت علامه نه مدّعی نبوّت است و نه مدّعی امامت و با این وصف، نیازی به آوردن معجزه ندارد و توقّع معجزه از ایشان توسّط این منتقد نادان، خود تأییدی آشکار بر سخن ایشان است؛ زیرا سخن ایشان در اینجا همین است که برخی افراد خرافاتی (مانند این منتقد) به جای دلایل عقلی و شرعی، از ایشان توقّع معجزه دارند، در حالی که معجزه توسّط ایشان ضرورتی ندارد، وگرنه خود منتقد هم باید به جای دلایل عقلی و شرعی، معجزهای بیاورد!! البته کرامات فراوانی از حضرت علامه -این عبد صالح خداوند- به ظهور رسیده است که بنا بر انتشار آنها نیست، هر چند نمونههایی از آنها در پایگاه ایشان قابل مشاهده است.[۴۵]
امیدواریم خداوند متعال به جناب منتقد توفیق هدایت، بصیرت و عقلانیت بدهد تا پیش از آنکه کیفر گناهان بزرگی چون افترا، دروغپردازی، خیانت در امانت و خوشخدمتی به طواغیت دامانش را بگیرد، توبه کند و به سوی حق بازگردد.
والسلام علی من اتّبع الهدی
ادامه دارد…
- ۱ . ↑ برای مطالعهی این بخش، نگاه کنید به: بازگشت به اسلام، ص۸۴ تا ۹۲
- ۲ . ↑ بازگشت به اسلام، ص۹۱
- ۳ . ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۲
- ۴ . ↑ الکافی، ج۱، ص۲۶۰
- ۵ . ↑ معانی الأخبار، ص۲۴؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۴۴۰؛ بحار الأنوار، ج۱۰، ص۱۷
- ۶ . ↑ برای آگاهی بیشتر در این باره، نگاه کنید به: پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۳۶۱
- ۷ . ↑ پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۳۶۱
- ۸ . ↑ همان
- ۹ . ↑ تفسیر الإمام العسکری، ص۶۲؛ در مقالهی قبل به ضعف فاحش این کتاب، بلکه جعلی بودنش در نگاه گروهی از رجالیون اشاره کردیم. استناد و التجاء گاه و بیگاه منتقد به روایات این کتابِ غیر معتبر، نکتهی جالب توجّهی است؛ زیرا از فقدان دلیل و بحران کمبود روایت حکایت میکند! اگرچه پیداست که منتقد برای یافتن همین روایات متروک و منکَر هم زحمت زیادی کشیده است!
- ۱۰ . ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۱۵۷. آقای خویی تردیدی در جعلی بودن این کتاب ندارد و تصریح میکند که نوشتن این کتاب، حتّی در شأن یک عالم محقّق نیست، چه رسد به امام علیه السلام!
- ۱۱ . ↑ نگاه کنید به: ابن أبی شیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۹؛ مسند أحمد، ج۱، ص۸۴، ۸۸، ۱۱۸ و ۱۱۹؛ ابن أبی عاصم، السنة، ص۵۹۳؛ نسائی، خصائص أمیر المؤمنین، ص۹۶؛ مسند أبی یعلی، ج۱، ص۴۲۸؛ أمالی المحاملی، ص۱۶۲
- ۱۲ . ↑ به عنوان نمونه نگاه کنید به: الأمینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۹ الی ۱۸۷
- ۱۳ . ↑ پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۶۶
- ۱۴ . ↑ نمل/ ۶۵. همچنین، فرموده است: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» (یونس/ ۲۰)؛ «پس بگو غیب تنها برای خداوند است» و فرموده است: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» (أنعام/ ۵۹)؛ «و کلیدهای غیب نزد اوست که کسی جز او آنها را نمیداند و چیزی که در خشکی و دریاست را میداند و هیچ برگی نمیافتد مگر اینکه آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشنگر است» و نیز نگاه کنید به: نجم/ ۳۵ و طور/ ۴۱
- ۱۵ . ↑ همچنانکه از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است: «ای مردم! آنچه از من به شما رسید که موافق کتاب الله است، پس من آن را گفتهام و آنچه به شما رسید که مخالف کتاب الله است، پس من آن را نگفتهام» و از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «هر حدیثی که با کتاب خدا موافق نباشد، مزخرف است» (البرقی، المحاسن، ج۱، ص۲۲۱؛ الکافی، ج۱، ص۶۹).
- ۱۶ . ↑ خداوند متعال فرموده است: «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ» (أنعام/ ۵۰)؛ «بگو من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من یک فرشتهام» و فرموده است: «قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ ۚ» (أعراف/ ۱۸۸)؛ «بگو من برای خودم سود یا زیانی را مالک نیستم مگر چیزی که خداوند بخواهد و اگر غیب میدانستم بر خیر میافزودم و به من شر نمیرسید»
- ۱۷ . ↑ چنانکه فرموده است: «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ۖ» (آل عمران/ ۱۷۹)؛ «و خداوند کسی نیست که شما را از غیب مطّلع کند، ولی خداوند هر کس از پیامبرانش را که میخواهد بر میگزیند» و فرموده است: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا» (جن/ ۲۶ و ۲۷)؛ «عالم به غیب است، پس احدی را از غیب خود آگاه نمیکند؛ مگر کسی از پیامبران را که بپسندد، پس از پیش روی او و از پشت سرش دیدهبانی بر میانگیزد».
- ۱۸ . ↑ پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۶۶
- ۱۹ . ↑ نگاه کنید به: اعراف/ ۲۱
- ۲۰ . ↑ نگاه کنید به: هود/ ۴۲
- ۲۱ . ↑ نگاه کنید به: هود/ ۷۰ و ۸۱
- ۲۲ . ↑ نگاه کنید به: توبه/ ۱۰۱
- ۲۳ . ↑ نگاه کنید به: الکافی، ج۱، ص۲۵۷؛ طوسی، اختیار معرفة الرّجال، ج۲، ص۵۸۷ و ۵۸۸؛ مفید، الأمالی، ص۲۳
- ۲۴ . ↑ همچنانکه از موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده است که فرمود: «واللهِ ما هي الا وراثةٌ عن رسولِ اللهِ صلى الله عليه وآله» (طوسی، اختیار معرفة الرّجال، ج۲، ص۵۸۷؛ مفید، الأمالی، ص۲۳) و از امیر مؤمنان نقل شده است که علم غیب را صریحاً از خود نفی کرد و فرمود: «لیس هو بعلم غیب، و انّما هو تعلّم من ذي علم» (نهج البلاغة، ج۲، ص۱۰)
- ۲۵ . ↑ ایشان در کتاب کمال الدین و تمام النعمه میگوید: «هر کس علم غیب را به ائمّه نسبت بدهد، این کفر به خداوند است و در نظر ما خروج از اسلام شمرده میشود» (ص۱۰۶) و در جای دیگر از همین کتاب میگوید: «و غیب را جز خداوند نمیداند و آن را برای بشری ادّعا نمیکند مگر مشرکی کافر» (ص۱۱۶)
- ۲۶ . ↑ نگاه کنید به: أوائل المقالات، ص۶۷. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، به پایگاه اطّلاع رسانی حضرت علامه، پرسش و پاسخ ۶۶ مراجعه فرمایید.
- ۲۷ . ↑ بازگشت به اسلام، ص۹۱
- ۲۸ . ↑ نگاه کنید به: بازگشت به اسلام، ص۲۷۵
- ۲۹ . ↑ در مغالطهی «پهلوانپنبه» یا «حمله به مرد پوشالی»، هیچگاه دلیلی بر ضدّ مدّعای اصلی مطرح نمیشود، بلکه نقد کننده مدّعایی را که قدرت نقد آن را ندارد، کنار میگذارد و یک مدّعای سست و ضعیف را که توانایی نقد آن را دارد، به طرف مقابل نسبت میدهد و به جای رد کردن مدّعای اصلی، به رد کردن این مدّعای سست و ضعیف میپردازد و سپس تظاهر میکند که مدّعای طرف مقابل را رد کرده است!
- ۳۰ . ↑ همچنانکه از امام صادق علیه السلام روایت شده که در واکنش به تفاسیر باطنی شیعه از آیات قرآن کریم، فرموده است: «ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعلمون» (الحرّ العاملی، وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۱۶۷؛ همان، الفصول المهمّة في أصول الائمّة، ج۱، ص۶۴۳؛ الطوسی، إختیار معرفةالرجال، ج۲، ص۵۷۸) و نیز روایت شده است که آن حضرت به شدّت با باطنگرایی وخرافهپردازی مقابله میکرد (نگاه کنید به: الطوسی، إختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۹۲ و ۵۹۳)
- ۳۱ . ↑ بازگشت به اسلام، ص۹۱
- ۳۲ . ↑ طبری، المسترشد، ص۴۰۴؛ ترجمه از منتقد
- ۳۳ . ↑ ترجمه از منتقد
- ۳۴ . ↑ نگاه کنید به: المیرجهانی، مصباح البلاغة (مستدرک نهج البلاغة)، ج۱، ص۱۴۶. جالب است که میر جهانی این عبارت را به نقل از کتاب المسترشد آورده و این به معنای آن است که در نسخهی وی از این کتاب «بحجزته» آمده است نه «بمعجزته»! همچنین وی در ادامه، واژهی «حجزه» و معنای آن را شرح میکند و آن را استعارهای از تمسّک و اعتصام میداند و تصریح میکند که این لفظ برای هدایت هادی و ضرورت توجّه و اقتداء به او مورد استفاده قرار میگیرد.
- ۳۵ . ↑ نگاه کنید به: نهج البلاغة، خطبهی ۱۰۵
- ۳۶ . ↑ البته پیشتر اشاره کردیم که معجزه تنها به ضرورت صادر میشود و در جایی که نصّی برای شناخت حجّتهای الهی وجود دارد، ضرورتی به معجزه نیست.
- ۳۷ . ↑ پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۳۶۱؛ همچنین نگاه کنید به: همان، پرسش و پاسخ ۲۲۵
- ۳۸ . ↑ توضیح بیشتر آنکه منظور از نصّ، <معرّفی مفهوم و مصداق کسی است که انتصاب او از جانب خداوند إعلام میشود؛ به این ترتیب که پیامبر از شخصی معروف در میان مردم مانند طالوت در میان قومش نام ببرد و او را منصوب از جانب خداوند اعلام کند، یا دست شخصی مانند علیّ بن ابی طالب را بگیرد و بالا بیاورد و با اشاره به او بفرماید: «مَنْ کُنْتُ وَلیُّهُ فَهٰذا عَلِيٌّ وَلیُّهُ» (ابن ابی شیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۴؛ مسند أحمد، ج۵، ص۳۵۰؛ نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۰؛ ابن ابی عاصم، السنّة، ص۵۸۹؛ حاکم، المستدرک، ج۲، ص۱۳۰)؛ «هر کس من ولیّ او هستم این علی ولیّ اوست»، تا مفهوم و مصداق او هر دو برای مردم معلوم شود> (پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۲۲۵)
- ۳۹ . ↑ همچنانکه فرموده است: «وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُبِينٌ» (صف/ ۶)؛ «هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستادهی خدا به سوی شما هستم، تصدیقکنندهی آنچه نزد شماست از تورات و بشارتدهنده به فرستادهای که بعد از من میآید و اسمش احمد است؛ پس هنگامی که با نشانههای روشن به نزد آنان آمد گفتند این سحری آشکار است».
- ۴۰ . ↑ نگاه کنید به: بازگشت به اسلام، ص۲۴۳ الی ۲۴۵، مبحث «طریقهی شناخت مهدی برای مردم».
- ۴۱ . ↑ البته فقرهی «ثانیاً» در نوشتهی منتقد وجود ندارد و پاسخ او به فقرهی «اوّلاً» ختم شده است!
- ۴۲ . ↑ «وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ» (طه/ ۶۹؛ ترجمه از منتقد)
- ۴۳ . ↑ برای آگاهی از تعریف و شرایط معجزه در نگاه حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نگاه کنید به: پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۲۲۶
- ۴۴ . ↑ بازگشت به اسلام، ص۹۲
- ۴۵ . ↑ به عنوان نمونه، نگاه کنید به: پایگاه اطّلاع رسانی، گفتار ۱۳۵ و مقالهی ۷۰.