موضوع برنامه: تعریف علم اخلاق و مباحث مربوط به آن
با حضور استاد محمد باقر صمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
و صلّی اللّه علی سيّدنا محّمدٍ و آله الطّاهرين
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همهی عزیزان و بزرگوارانی که در گروه سیاه پرچمان خراسان حضور دارن…
موضوع بحث ما اخلاق هست. ان شاء الله طی چند جلسه سعی میکنیم مباحث مختصر، مفید و کاربردی رو خدمت بزرگواران عرض بکنیم. قبل از شروع بحث اخلاق، لازم هست من چند نکته رو عرض بکنم ان شاء الله بزرگوارانی که حاضر هستند و گوش میدن مطالب رو، طی این چند جلسهای که بنده در خدمتتون هستم، این موارد رو مد نظر داشته باشید :
مطلب اول اینکه علوم انسانی یک جورایی در هم تنیده هستند و قابل تفکیک به صورت صد در صد نیستن؛ یعنی ما نمیتونیم اخلاق رو از مثلاً دین جدا بکنیم، از روانشناسی جدا بکنیم، بنابراین یک جاهایی ممکنه ما وارد حیطهی علوم دیگه هم بشیم.
مطلب بعد اینکه مسائل علوم انسانی بسیاری از اوقات مطلق نیستند؛ یعنی ما وقتی یک مطلبی رو عرض میکنیم خدمت بزرگواران، به این معنی نیست که همین هست و جز این نیست! بنابراین ممکنه یک جاهایی، یک نوساناتی هم داشته باشه. و مطلب بعد که به نظرم خیلی مهم و اساسی هست اینکه ما باید بحثمون رو روی یک پایه و شالودهای بنا بکنیم و این خیلی مهمه که شالوده بحث ما، اساس بحث ما بر چه مبنایی بنا بشه. در این مورد توضیحاً عرض کنم خدمتتون. ببینید! ما حداقل دو تا دیدگاه در مورد جهان داریم، یعنی دو جهانبینی کاملاً متفاوت رو داریم در بین انسانها؛ یک جهانبینی مبتنی بر توحید، وجود خداوند و یک جهانبینی بر عکس این، یعنی یک جهانبینی که یا خدا رو اصلاً قبول ندارند، طبیعت رو -به قول معروف- پدید آورندهی همه چیز میدونن یا اینکه نه، خدا رو قبول دارن اما به اون شکلی که ما در توحید قبول داریم، نمیپذیرند؛ به این معنی که تصوّرشون اینه که خداوند جهان رو خلق کرده و رها کرده به حال خودش؛ همون بحثی که یهود میگفتن که «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (دست خدا بسته هست!) خب با این توضیح من عرض کنم خدمتتون که بنای کار ما و بنای بحث ما «جهانبینی توحیدی» هست؛ به این معنا که ما اعتقاد داریم که خداوند جهان رو خلق کرده و برای خلقتش هدفی داره و ما ملزم هستیم در جهت نیل به این هدف، حرکت بکنیم! خب، قطعاً وقتی خداوند از خلقت ما هدفی داشته یک برنامهای هم برای زندگی ما در نظر گرفته که ما چه جوری زندگی بکنیم. در این زندگی بایدها، نبایدها، خوبیها، بدیهایی تعریف شده، چارچوبها و معیارهایی تعریف شده که ما باید بر اساس اون چارچوب، معیار و بایدها و نبایدها حرکت کنیم تا به اون هدف برسیم. این جهانبینی توحیدی هست و ما ان شاء الله بحثمون رو بر این نگرش بنا میکنیم. لذا از این به بعد ان شاء الله هر مطلبی که عرض میشه خدمتتون روی این مبنا هست.
خب اما بریم سراغ علم اخلاق. اخلاق رو در لغت جمع خُلق و خُلُق معنا کردند؛ به معنای یک خصلتها و خصوصیاتی که در انسان نهادینه شده و ملکهی وجود انسان شده. حالا من چند تا تعریف رو از جاهای مختلف نوشتم که یه موردش به نظرم میرسه شاید کاملتر از بقیه باشه. میگه که: «اخلاق ملکهایست پایدار در نفس آدمی که سبب میشود کارها به آسانی انجام پذیرد بدون نیاز به اندیشه و نگرش». همین جمله رو ما یک مقدار در موردش صحبت کنیم. «ملکه» چی هست؟ ملکه اون صفات و خصوصیاتی هست که در وجود انسان رسوب کرده و موندگار شده، عادت شده به قول معروف. بعدش میگه که «پایدار» هست؛ در واقع به نوعی داره این رو تفسیر میکنه، در نفس آدمی پایدار شده و سبب میشه که کارها به آسانی انجام بگیره؛ یعنی –همان طور که در پشت مطلب گفته شده- نیاز به تفکر و اندیشه نداره.
حالا یه مثال عرض کنم خدمتتون. یک چیزی که این روزها خیلی تو جامعه مردم باهاش درگیر هستند تو بحث رانندگی مواردی پیش میاد که یک فردی تخلّفی میکنه یا حرکتی میکنه که خطرناک هست. فرض کنید فردی پشت فرمون تو جاده، توی خیابون با سرعت در حال حرکته، یک فرد دیگری خطایی مرتکب میشه و خطری رو ایجاد میکنه برای این فردی که در حال رانندگی هست و رفع میشه، خطر برطرف میشه. حالا این فردی پشت فرمون هست و این خطر از سرش رفع شده چه عکسالعملی نشون میده. من سه مورد رو عرض میکنم خدمت بزرگواران:
مورد اول اینکه فرد با این نگرش، با این دیدگاه که یک خطری از سر خودش و اون فرد خاطی رفع شده خدا را سپاس میگه، خدا رو شکر میکنه و شاید صدقه بده که خدایا شکرت یک خطر بزرگی از سر ما رفع شد و بالأخره با یک دید مثبت اینو میبینه.
نفر دوم عصبانی میشه، ناراحت میشه به خشم میاد و یک احساس نفرتی نسبت به اون خاطی درش به وجود میاد، اما خشمشو فرو میخوره، سکوت میکنه و سعی میکنه بر خودش مسلّط باشه و آرامش خودشو حفظ کنه و بگذره. خب اینم یک فرد.
اما فرد سوم همین حالت خشم و عصبانیت و نفرت رو بروز میده ناخودآگاه، ناخواسته شروع میکنه به زبان آوردن الفاظ رکیک و ناشایست، داد و فریاد کردن. و شاید این سه نفر، این رفتاری رو که انجام میدن بدون تفکر، بدون اندیشه انجام میدن. یعنی این درواقع رفتار مبتنی هست بر یک عقبهی چندین سالهای که اینها بر مبنای اون تربیت شدن، که ناشی از تربیت خانوادگی، ناشی از علم و آگاهیای که دارن، ناشی از تأثیر جامعه و خلاصه عوامل مختلفی مؤثّر هستند تا این رفتار شکل بگیره. خب به نظرم میرسه تا این جا علم اخلاق رو تونستیم تعریف بکنیم. حالا باز اگر سؤالی، ابهامی بود من در ادامهی جلسه خدمت عزیزان هستم برای پاسخگویی.
اما مطلب بعد اینکه مبحث اخلاق میتونیم بگیم دو جنبه داره؛ یه جنبه، همین جنبه بحث عملی و به قول معروف کاربردی که ما بدونیم چی خوبه چی بده و چه کارهایی رو باید انجام بدیم تا به تعالی برسیم؛ چه کارهایی مانع رشد و تعالی ما میشه و سعی کنیم اینها رو تو زندگیمون پیاده بکنیم خیلی ساده و واضح و روشن و یه بحث دیگه بحث علم اخلاق هست. علمی که توی مراکز علمی فرهنگی مثل حوزه و دانشگاه و توی کتابهایی که نوشته شده و توی کتابفروشیها موجود هست، داره آموزش داده میشه. این جا میخوام عرض کنم خدمت بزرگواران که اون علمی که اصطلاحی هست و قالبی و کلیشهای هست تو این مباحث مدّ نظر ما نیست. علّتشم اینه که به عقیدهی خود بنده متأسّفانه توی علوم انسانی، به خصوص مسائلی که به مسائل روانی، روانشناسی و دینی مربوط میشه شاخ و برگهای غیر ضروری به این علوم داده شده و اون علم رو از کارایی خودش انداخته. ببینید ما مثلاً علم اخلاق رو مثال بزنیم. خب علم اخلاق یک چیز سادهای هست. یک سری بایدها و نبایدهایی که هر کسی یه بخشیشو میدونه و یه بخشیشو باید آموزش ببینه و بعد اینا رو در وجود خودش پیاده بکنه، خیلی ساده و واضح و روشن. اما در علوم قالبی و حالا به قول غربیها آکادمیک میان این علم ساده رو یک جنبههای مختلفی رو براش در نظر میگیرن و یک شاخههای فرعی بهش میدن، بعد توی هر شاخه یه سری مفاهیمی ایجاد میشه برای هر مفهوم یه سری تعاریف و مصادیقی در نظر میگیرن و خلاصه این قدر شاخ و برگ به این علم داده میشه که فردی که وارد این علم میشه بخواد همهی این شاخ و برگها رو بهش احاطه پیدا بکنه غرق میشه، توی اون علم فرو میره و از هدف اصلی باز میمونه، یعنی دیگه نمیرسه به اون هدفی که باید برسه. نمونه عینیاش هم داریم ما چه بسا افرادی که توی حوزه یا توی دانشگاه درس اخلاق، علم اخلاق رو خوندن، کتاباشو مطالعه کردن، سر کلاس نشستن، با نمرهی بالا این واحدهای دانشگاهی و حوزوی رو پاس کردن اما در عمل نمودی ما نمیبینیم. مثل همون پزشکی که میدونه سیگار ضرر داره ولی سیگار میکشید، خب این فرد هم میدونه، توی علم اخلاق خونده که به عنوان مثال دروغ چیز خوبی نیست ولی میبینیم متأسّفانه دروغ میگه.
بسیار خب، بنابراین ما نمیخوایم وارد بحث اخلاق به اون معنای قالبی و کلیشهایش بشیم؛ چون واقعاً نتیجهی کاربردی نداره ضمن اینکه وقت زیادی گرفته میشه و انرژی زیادی میبره و بازدهی هم نخواهد داشت. ما ان شاء الله برناممون بر این هست که با مراجعه به آیات قرآن کریم و برخی از احادیث و روایات معتبر یک سری راهکارهای عملی و مفید رو که میتونه وجود ما رو چه از نظر شخصی و فردی و چه از نظر شخصیت اجتماعیمون متحوّل بکنه و ارتقاء بده به دست بیاریم و بعد راه عملیاتی کردن این راهکارها رو هم بررسی کنیم.
خب اما در مورد قرآن من این توضیح رو عرض کنم خدمتتون که ما با این پیشفرض سراغ آیات قران میریم که ظاهر آیات حجّته، یعنی که ما وقتی یک آیه قرآن رو میخونیم اون معنی ابتدایی و ظاهری آیه رو مدّ نظر قرار میدیم و خیلی نمیخوایم وارد تفاسیر و بحثهای کلامی و فلسفی و اینا بشیم، همون ظاهر آیه که یک نکته رو فرموده مثلا «لاتَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» (نساء/ ۴۳)؛ «درحال مستی نزدیک نماز نشید». خیلی واضح و روشنه، میخواد بفرماید وقتی که شما توی یک حالتی هستید که نمیفهمید چی دارید میگید و اختیار عقل و فهمتون رو ندارید نماز نخونید. حالا دیگه نمیخوام خیلی وارد مسائل کلامی بشیم، توضیح بدیم که حالا مستی چی هست، نمیدونم تو چه شرایطی چی مستکننده هست چی نیست. خیلی اینا رو نمیخوایم بررسی کنیم.
اما در مورد احادیث و روایات یک ملاک و معیاری رو به عنوان حداقل ما در نظر میگیریم و بر مبنای این ملاک و معیار سراغ احادیث میریم؛ در روایات متعدّدی از معصومین علیهم السلام داریم که هر چیزی از ما شنیدید یا به شما رسید با «قرآن» و «عقل» مطابقت بدید اگر منطبق بود بپذیرید و اگر نه بزنید به دیوار یعنی که دور بندازید.
خب با این معیار ما میریم سراغ احادیث و سعی میکنیم احادیثی رو هم انتخاب بکنیم که در بحثمون راهگشا باشه. اینم به این خاطر عرض میکنم که ما خیلی نخوایم وقت روی بحث سند و منبع احادیث بگذاریم و روی حالا اعتبار احادیث بخوایم بحث کنیم و وقتمون گرفته بشه.
خب یه مطلب دیگه رو من به عنوان مقدمهی بحث دوباره عرض کنم خدمتتون ببینید. گرچه عرض کردم قابل تفکیک نیستند علوم انسانی، اما میخوایم اخلاق رو یک جورایی دو بخشش بکنیم؛ یک بخش بحث حالات درونی هست و یک بخش هم اون برخوردهای اجتماعی. اینو از این نظر عرض میکنم خدمتتون که گاهی اوقات ما یک نمودهای بیرونی از رفتار رو داریم که توی علم اخلاق ممکنه پسندیده باشه یا ناپسند باشه اما از نظر حالات درونی چون اون شرایط رو نداره ما ممکنه اینو نپسندیم. مثال عرض کنم. ببینید بخشش چیز خوبیه اینکه ما به یک فرد نیازمند کمک بکنیم عمل بسیار پسندیده و ارزشمندی هست. حالا تصور بکنید یک شخصی بر مبنای اعتقاد به خدا و برای نزدیک شدن به خدا، برای تهذیب نفس در عمل به توصیهی قرآن و ائمه مبنی بر صدقه دادن و انفاق کردن، میاد یک مبلغی رو به یک فقیر کمک میکنه. اما یک فرد دیگهای بر این مبنا که تو یک موقعیتی هست که یک عدهای دارند میبینند و ایشون میخواد یک جایگاهی نزد اینا کسب بکنه و توجه دیگران رو جلب بکنه میاد همین کار رو انجام میده. خب این اسمش ریا هست.
بنابراین ما علاوه بر اینکه نمود بیرونی افعال رو مد نظر داریم، بر حالات درونیاش هم ان شاء الله تأکید خواهیم کرد.
خب یه مورد دیگه اینکه ما روی دو بخش کار میکنیم؛ یک بخش، بحث دانش اخلاق هست اون دونستنیها و علمی هست که ما باید به خوبیها، بدیها، بایدها و نبایدها داشته باشیم و بخش بعدی کاربردی کردن این علوم هست. عرض کردم خدمتتون که ما یک موقع چیزهایی رو میدونیم ولی تو عمل متأسفانه بهش عمل نمیکنیم
ما ان شاء الله اول سعی میکنیم راهکاری ارائه بدیم که ما بایدها و نبایدها رو بدست بیاریم، علمش رو کسب بکنیم و بعد توی مرحله بعد میریم سراغ اینکه چجوری اینارو در وجود خودمون نهادینه کنیم.
خب به نظرم میاد برای امروز کافی باشه همین بحث. ان شاء الله در ادامه بنده در خدمت بزرگواران هستم اگر سؤال و مطلبی بود خدمتتون هستم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته