تاریخ بشر، عرصه فتنههای گوناگونی است که خداوند برای آزمودن انسانها تدارک دیده است. در طول قرنها خداوند بلند مرتبه و حکیم پیامها و پیام آوران خود را به سوی انسانها روانه ساخته است تا از یک سو حجت بر آنها تمام گردد و راه رشد از غیّ برایشان روشن گردد و از سوی دیگر آنها را بیازماید و بنگرد که چگونه عمل میکنند؛ چنان که میفرماید: «قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِي فَعَلَيهَا وَمَا أَنَا عَلَيكُمْ بِحَفِيظٍ»[۱] یعنی: «دلايل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد؛ کسي که (به وسيله آن، حق را) ببيند، به سود خود اوست؛ و کسي که از ديدن آن چشم بپوشد، به زيان خودش ميباشد و من نگاهبان شما نيستم (و شما را بر قبول ايمان مجبور نميکنم)» و میفرماید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي فَمَنْ يكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» [۲] ، یعنی: «در دين، اکراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. پس هر کس به طاغوت کافر شود و به خدا ايمان آورد، به ریسمان محکمي چنگ زده است که گسستن براي آن نيست و خداوند، شنوا و داناست».
اما به راستی عکس العمل مردمان در برابر پیامها و پیام آوران الهی چگونه بوده است؟ آیا با به کارگیری خرد خویش و با نظر به دلائل روشن، راه حق را از باطل دریافتند و به مقتضای آن عمل نمودند یا اینکه با بیاعتنایی از کنار حکمتها و آیات الهی گذشتند و زبان به استهزاء و تمسخر گشودند و دست و پای خویش را برای دشمنی با حقیقت و حمایت از ظالمان به کار بستند؟ خداوند در قرآن کریم گواهی میدهد که امتها چگونه برخورد نمودند: «وَكَأَيّنْ مِنْ آيةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يمُرُّونَ عَلَيهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ»[۳] ، یعنی: «و چه بسيار نشانهاي (از خدا) در آسمانها و زمين که آنها از کنارش ميگذرند و از آن رويگردانند!» و میفرماید: «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يسْتَهْزِئُونَ» [۴]، یعنی: «افسوس بر بندگان که هيچ فرستادهای براي هدايت آنان نيامد مگر اينکه او را استهزا ميکردند!» و این داستان شوم ناسپاسی، قدرنشناسی، بی اعتنایی و بی وفایی مردم در مواجهه با اولیاء الهی قدمتی به وسعت یک تاریخ دارد؛ آن گونه که برخی برخوردهای برخی اقوام با اولیای الهی به سمبل و ضرب المثل بیوفایی و جفاکاری تبدیل گردیده است، هم چون کوفیان که همواره در طول تاریخ، مظهر بیوفایی به رهبران صالح خود بودهاند و نام کوفه و کوفیان خواسته یا ناخواسته جفاپیشگی مردم نسبت به رهبران صالح و نیز ظلمپذیری و انفعال در برابر حاکمان متجاوز و مستکبر را به یاد میآورد؛ جفاپیشگی به رهبران صالحی مانند علی بن ابی طالب و دو فرزند پاکش حسن و حسین که مردم را به سوی حقیقت و عدالت دعوت مینمودند و راههای سعادت و نیکبختی را به مردم مینمایاندند اما مردم از آنان سرپیچی میکردند و از پذیرش دعوتشان سر باز میزدند و ایشان را در برابر دشمنانشان تنها میگذاشتند و نیز سستی و انفعال در برابر حاکمانی مانند بنی امیه که جز ظلم و ستم بر آنان روا نداشتند، اما مردم ابا داشتند جز از آن که زیر یوغ همین طاغوتها باشند.
در این میان، سؤالی که به ذهن میرسد آن است که آیا به راستی این ناسپاسی و جفاکاری، منحصر به مردم کوفه و اقوام گذشته میشود و این رفتار نابخردانه و سنت شوم دیگر جریان ندارد و در مردمان سایر زمانها و مکانها از جمله عصر ما و دنیای کنونی دیده نمیشود؟ پاسخ این پرسش، روشن و واضح است؛ چه آنکه به ضرس قاطع میتوان گفت چنین رویکرد نابخردانهای امروز به مراتب بیشتر از زمانهای گذشته در میان مردم به چشم میخورد؛ چرا که امروز به وضوح دیده میشود که حاکمان موجود در کشورهای اسلامی عموماً ظالم و ستمکار هستند و این خود گواه آن است که این مردم بودهاند که با سستی و بیوفایی خود، دست حاکمان صالح و عادل را از زعامت کوتاه کردهاند و ظالمان را یکی پس از دیگری بر خود مسلّط ساختند. اما سؤال اصلی آن است که چه انگیزهها و عواملی برای چنین رفتاری از سوی مردم وجود دارد و به راستی چرا امروز، مردم بیشترین اعتنا را به حاکمان ظالم خود دارند و صالحان را کنار زده و منزوی ساختهاند، تا جایی که دیگر حکومت عدلی بر روی زمین یافت نمیشود؟ یا اینکه چرا حرکتهای اصلاحی و نهضتهای پاک و اصیل اسلامی که دعوتکننده به سوی تحقق حاکمیت الله بر روی زمین و زمینهساز برپایی عدالت جهانی به رهبری خلیفهی خداوند یعنی مهدی موعود هستند تا این اندازه مورد بیاعتنایی اقشار گوناگون مردم قرار میگیرند، در حالی که در همین زمان، حکومتهای ظالم و نامشروع که منصوب از ناحیهی خداوند نیستند، بر تمامی منابع ثروت و قدرت مسلطاند و چنبره زدهاند و از فرط اقبال مردم، اعوان و انصار بیشماری برای خود مییابند و سربازان جان برکف بسیاری را در خدمت دارند، در حالی که نه دنیای مردم را آباد کردهاند و نه مقدّمات سعادت آنان را در آخرت فراهم ساختهاند؟! اینها سؤالات بسیار بزرگی است که ذهن هر مسلمان آزادهای را به خود مشغول میکند؛ به خصوص که در زمان ما بحرانی عمیق و همه جانبه جهان اسلام را فراگرفته است و مسلمانان در همهی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی دچار انحطاط و ضعف شدید هستند و با توجه به سیطره و نفوذ عمیق کفار و مشرکین و منافقین از عزتمندی و استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بیبهرهاند. فتنهای عظیم شرق تا غرب و شمال تا جنوب سرزمینهای اسلامی را احاطه کرده است و بی تردید مصیبتها و بدبختیهایی که امروز مشاهده میشود ناشی از رکود، سستی و غفلت عمیق مسلمانان جهان از این امور حیاتی و خطیر است.
اما باید گفت که عوامل متعددی در شکل گیری رویکرد مردمان نسبت به پیامها و پیام آوران الهی میتواند موثر باشد. شاید یکی از ریشهها و عوامل پنهان این امر آن باشد که به خصوص مسلمانان در کشورهای اسلامی بیش از پیش دچار خمودگی و روزمرگی شدهاند و در کمال شگفتی به اوضاع فاجعهبار و آشفتهی خود عادت کردهاند! در واقع هر آنچه در اطراف آنان میگذرد حکم یک خبر بیاهمیت در جراید را دارد که تنها ممکن است ذهن آنان را برای لحظاتی به خود مشغول نماید و سپس به فراموشی سپرده شود؛ مانند تماشاچیان سرد و بیتفاوتی که صرفاً از دور نشسته و نظارهگرند و عکسالعمل متناسبی با آنچه میبینند یا میشوند نشان نمیدهند. آری، امروز مسلمانان حکم تماشاچی را دارند؛ چراکه به معضلات یکدیگر بیاعتنا شدهاند و برای رفع مشکلات یکدیگر نمیاندیشند و در جهت ریشهکن نمودن مصائب و بدبختیهای امت اسلامی اهتمام چندانی ندارند. این نشانگر آن است که مسلمانان با کمال تأسف نه تنها عزم راسخی برای تغییر شرایط خود ندارند، بلکه شرایط موجود سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را پذیرفتهاند و در تلاش هستند که خود را با آن سازگار نمایند و این امر اگرچه در چشم آنان زینت داده شده است اما در حقیقت چیزی جز همان ذلّت و مسکنتی که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده، نیست؛ آنجا که میفرماید: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» [۵] و نیز همان معیشت تنگی است که در جای دیگر از آن یاد کرده و فرموده است: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا»[۶]!
فساد اخلاقی و رواج بیتقوایی از دیگر عوامل رویگردانی مردم از حکمتها و هدایتهای الهی است؛ چراکه گناهان دلهای مردم را سخت و تیره میکند و توفیق سمع و تعقل و هدایت به حقیقت را از آنان میگیرد؛ چنانکه میفرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِي كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يشَّقَّقُ فَيخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» [۷]، یعنی: «سپس دلهاي شما بعد از اين واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، يا سختتر! چرا که پارهاي از سنگها ميشکافد و از آن نهرها جاري ميشود و پارهاي از آنها شکاف برميدارد و آب از آن تراوش ميکند و پارهاي از خوف خدا (از فراز کوه) به زير ميافتد و خداوند از اعمال شما غافل نيست.» و میفرماید: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يسْتَهْزِئُونَ» [۸] یعنی: «سپس سرانجام کساني که پی در پی اعمال بد مرتکب شدند آن شد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به مسخره گرفتند»!
اما ریشه اصلی تمام این غفلتها و جمودها و سکونها و ترسها، در حبّ دنیا و فراموش کردن آخرت و رویگردانی از ذکر و یاد خداست؛ چنانکه درباره کسانی که دنیا و مظاهر گوناگون آن را بر ایمان به حقیقت جهاد در راه آن ترجیح میدهند، میفرماید: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» [۹]، یعنی: بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالي که به دست آوردهايد و تجارتي که از کساد شدنش ميترسيد و خانههایي که به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و فرستادهاش و جهاد در راهش محبوبتر است، پس منتظر باشيد تا خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند مردمان فاسق را هدايت نميکند»!
واقع آن است که مردم غافل شدهاند یا خود را به غفلت زدهاند و نمیخواهند از بیراههای که رفتهاند بازگردند؛ زیرا حتی در زمانی که به خواست خداوند و لطف بیکرانش به بهترین و خالصترین راهها متذکر میشوند و دعوت صادقانهی بندگان صالح خدا به سوی حاکمیت خلیفه خدا بر روی زمین، مهدی موعود را میشنوند، به آن اعتنا نمیکنند و با بیتفاوتی از کنارش میگذرند! نمونهی بارز چنین یادآوری عظیم و تذکّر مصلحانهای در زمان ما، نهضت اصیل و بیدارگر «بازگشت به اسلام» به رهبری حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله است؛ چراکه این جریان اصیل اسلامی با نهایت استطاعتی که دارد، مردم را به اجتماع بر گرد مهدی و اعانت و حمایت همهجانبه از او دعوت میکند و به صورت عینی و کاملاً مشهود برای برقراری حاکمیت آن بزرگوار در سطح گسترده و مقیاسی فراگیر زمینهسازی مینماید، اما جای تأسف و شگفتی بسیار است که مردم با وجود آنکه ندای بیدارگر و تکاندهندهی این دعوت اسلامی را میشنوند، به آن اهمیت لازم را نمیدهند و گاه با تمسخر و گاه با بیاعتنایی و بیتفاوتی دربارهی مهدی و اجتماع بر گرد او سخن میگویند، تا چه رسد به آنکه از ظهور چنین جنبشی استقبال نمایند و از آن به نحو شایسته حمایت کنند. در حالی که بدون تردید مهدی از تمامی حاکمان و امیرانی که تاکنون داشتهاند، بهتر است و بر خلاف همهی آنان، عدالت را برایشان به ارمغان خواهد آورد، اما متأسفانه مردم از فرط حبّ دنیا و روزمرگی و غفلت از یاد خدا و آخرت و بیتوجهی به مصلحت دین و دنیای خویش، در جای خود خشکیدهاند و مانند مجسمههایی راکد هستند که از جای خود تکان نمیخورند و به خود یا دیگران سودی نمیرسانند. دیگر امروز با ظهور مصلحان آزاداندیش و خیرخواهی چون علامه منصور هاشمی خراسانی، فراموشی و غفلت از مهدی هرگز عذر موجهی محسوب نخواهد شد و حجت به این واسطه برای هر کس که ندای صادقانهی این دعوت اسلامی به او میرسد تمام خواهد شد و نزول هر بلا و عذابی بر سرشان سزاست و عجیب نیست. اما تردیدی نیست که تنها کسانی از این پیام نورانی و پیام آور ربّانی حمایت و پشتیبانی میکنند که از خداوند و روز جزا میترسند و از غیر خدا هراسی ندارند و مظلومیت و غربت خلیفه موعود خدا مهدی برایشان اهمیت و موضوعیت دارد و در اندیشه آباد ساختن دنیا و آخرت خود و فرزندانشان هستند. اینان کسانی هستند که به انذارهای وحی گوش جان میسپارند که میفرماید: «أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[۱۰]، یعنی: «آيا با گروهي که پيمانهاي خود را شکستند و تصميم به اخراج فرستاده گرفتند، پيکار نميکنيد؟! در حالي که آنها نخستين بار (پيکار با شما را) آغاز کردند؛ آيا از آنها ميترسيد؟! با اينکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد!» و هنگامی که با تهدیدهای مستکبران و فرعونیان مواجه میشوند از ترس خداوند شجاعانه میایستند و میگویند: «لَا ضَيرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ» [۱۱]، یعنی: «اهمیتی ندارد! ما به سوي پروردگارمان بازميگرديم»!
اما نکته دیگری که حایز اهمیت و توجه فراوان است پیامدهای بیتوجهی به معارف، معالم، انذارها و تذکرهای عالمی حقیقی چون حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله است. خداوند متعال در جای جای قرآن مردمان را از فرجام غفلتهای بزرگشان بیم و هشدار میدهد؛ چنان که میفرماید: «َلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يكْسِبُونَ»[۱۲]، یعنی: «و اگر اهل سرزمینها ايمان ميآوردند و تقوا پيشه ميکردند، برکات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم؛ ولي تکذيب کردند پس ما هم آنان را به کيفر آن چه کردند مجازات کرديم» و فرموده است: «كَذَّبُوا بِآياتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۳]، یعنی: «آنها همه آيات ما را تکذيب کردند، پس ما آنها را گرفتيم و مجازات کرديم، گرفتن شخصي قدرتمند و توانا!» و فرموده است: «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يعْمَهُونَ»[۱۴]، یعنی: «و ما دلها و چشمهاي آنها را باژگون ميسازيم؛ همانگونه که در آغاز، به آن ايمان نياوردند و آنان را در حال طغيان و سرکشي، به خود واميگذاريم تا سرگردان شوند!» و میفرماید: «فَذَرْهُمْ يخُوضُوا وَيلْعَبُوا حَتَّى يلَاقُوا يوْمَهُمُ الَّذِي يوعَدُونَ»[۱۵]، یعنی: «آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند و سرگرم بازي شوند تا روزي که به آنها وعده داده شده است را ملاقات کنند (و نتيجه کار خود را ببينند)»! بنابراین باید از این انذارهای عظیم الهی ترسید و دیگران را ترساند؛ چراکه آتش خشم و غضب خداوند نه تنها غافلان بلکه ذاکران ساکت را هم فرا خواهد گرفت!
از سوی دیگر، مردم در صورت عدم اجابت دعوت این عالم بزرگوار به سوی حاکمیّت مهدی نشان خواهند داد که لایق همین حاکمان فعلی هستند و به آنان راضی شدهاند و بدها را برگزیدهاند و بهترین را نمیخواهند در حالی که این خلاف حکم عقل و وحی است و خداوند از این سفاهت نکوهش میکند و میفرماید: «أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيرٌ»[۱۶]، یعنی: «آيا پستتر را بر بهتر ترجیح میدهید»؟!
بنابراین عجیب نیست اگر بگوییم اوضاع اسفبار جهان اسلام که هر روز بر وخامتش افزوده میشود اثر وضعی و طبیعی غفلت مسلمانان از هدایتی است که به آنها روی آورده و تاوان ناسپاسی نعمتی است که خداوند به آنها ارزانی داشته است؛ چنان که همه تاریخ سیاه گذشته نیز حاصل جفاکاری گذشتگان مردم به گذشتگان از اولیای خداست؛ چنانکه امیرالمومنین علی بن ابی طالب هرگاه با سست عنصری و جفاکاری مردمان زمانش مواجه گردید، در شبی که در آن ضربت شهادتش را خورد، لب به دعا و شکایت به درگاه خداوند گشود و فرمود: «اللهم أبدلني بهم من هو خیر لي منهم و أبدلهم بي من هو شر لهم مني»؛ یعنی: «خداوندا! بهتر از آنها را نصیب من کن و بدتر از من را نصیب آنها!» و شد آن چه شد و جهان اسلام هنوز تاوان همان غفلت را میدهد و اکنون نیز بر آن نیست تا به خود آید و از بدها به بهترین که مهدی است رجوع کند تا نابسامانیهایش پایان یابد و سعادت دنیا و آخرت نصیبش شود. امروز امت اسلام با سکوت در برابر ندای «البیعة لله» حضرت منصور هاشمی حفظه الله، به خلیفه خدا مهدی «نه!» میگوید و البته تاوان این رویگردانی را میدهد و خواهد داد. مگر آن که به خود آید و با دل و زبان و دست خویش نهضت زمینه سازی برای تحقق حاکمیت مهدی و بازگشت همه مسلمانان به اسلام خالص و کامل را یاری نماید و البته عاقبت از آن پرهیزکاران است.
تردیدی نیست که وعدهی خداوند در مورد ظهور حضرت مهدی و قیام آن حضرت به حق و عدالت صادق است و واقع خواهد شد چرا که «إِنَّ اللَّهَ لَا يخْلِفُ الْمِيعَادَ» و همه مسلمانان بلکه تمام انسانها باید مهدی را به عنوان واقعیتی انکارناپذیر قبول کنند و بر حاکمیت او گردن نهند، اما این را نیز نباید فراموش کرد که خداوند را سنتهایی است که آنها را تبدیل نمیکند و سنت خداوند بر این تعلّق گرفته است که اوضاع هیچ قومی را تغییر ندهد مگر آنکه آنان تغییری در خودهایشان ایجاد نمایند، چنان که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۱۷]، پس زمان تحقّق این وعدهی صدق الهی به خود مردم بستگی دارد و هر اندازه بیوفایی و بیاعتنایی آنان بیشتر باشد، فرج آنان بیشتر به تأخیر خواهد افتاد و در این میان اگرچه مسبّبان حقیقی تاخیر در فرج مستکبران و اولیای طاغوتند اما بازندهی اصلی این میدان خود مردم خواهند بود.
پس کاش مردم زمان ما از سرگذشت کوفیان عبرت بگیرند و از راه آنان بازآیند و با خلیفه زمان خود مهدی همان نکنند که آنان با خلیفه زمان خویش علی بن ابی طالب کردند و منصور هاشمی خراسانی زمینهساز حکومت مهدی را همان گونه تنها نگذارند که آنان مسلم بن عقیل زمینهساز حکومت حسین را تنها گذاشتند؛ وگرنه داغ این رسوایی تا ابد بر پیشانیشان خواهد نشست، همچنانکه بر پیشانی کوفیان نشست و سمبلی جدید برای بیوفایی و جفاپیشگی خواهند شد!