هر از چندگاهی دجّالی جاه طلب در گوشهای از شهرها و کشورهای اسلامی بر میخیزد و خود را مهدی یا نایب مهدی یا فرزند او یا فرستاده او میخواند و ادّعای عصمت و اعجاز و مقدّس بودن میکند و از این طریق دکّانی برای سرکیسه کردن اموال مردم یا بازی کردن با احساسات و عقایدشان باز میکند و چند صباحی توجّهات را به خود جلب و سپس افول مینماید و کسی دیگر با ترفندهای جدیدتر و سخنانی یاوه تر جایگزینش میشود. یکیشان سوار بر اسب با شالی سبز و شمشیری بر دست در کوهها مردم را به سوی خود دعوت میکند و دیگری در دخمهها و خانههای پیروانش به ترویج خرافات و اباطیل میپردازد و خود را امام بعدی معرّفی میکند و دیگری….
ظهور این کذّابان و بازی آنان با مفاهیم موعود و عقاید مردم، بی دلیل نیست و پشت پردههای بسیار مهم و حائز اهمیتی دارد.
تردیدی نیست که این سنّت سیّئهی شیطانی، صرف نظر از مطامع شخصی و اهداف استعماری و سیاسی و فرهنگی عاملان و آمرانش، تلاشی توسّط ابلیس است که از طریق ایادی و فرزندانش، به منظور ایجاد شبهه در مسیر حق و یافتن حقیقت و مشتبه نمودن امر در راه شناخت موعود حقیقی، طرحریزی و پیاده میشود.
در واقع شیطان و جنود وی، مکّارانه «مفهومی حق» را بر میگیرند و مردم را برای اخذ و حمایت آن بر میانگیزند؛ سپس زمانی که نوبت به تعیین «مصداق» برای «مفهوم» یاد شده میرسد، «مصداق حقیقی» را کتمان کرده، باطلی را که خود آراستهاند، به مردم میشناسانند!
در اینجا نیز ابلیس و جنودش، مفهوم مهدویّت را ترویج میدهند که یقیناً مفهومی حق و درست است، اما ذهن مردم را از مصداق حقیقی، به سمت مصادیقی نادرست سوق میدهند که در اندک زمانی دم خروس از لابهلای سخنان مضحک و اعمال ناصواب ایشان بیرون میزند و بطلان ادّعایشان آشکار میگردد؛ بدین ترتیب، از یک سو اعتبار و حیثیت آن مفهوم، دچار تزلزل میشود و پایههای اعتقاد مردم سست میگردد و از سوی دیگر، حقجویان و حقیقتطلبان در تشخیص مصداق، دچار حیرت و سردرگمی میشوند و مهمتر و تأسّفبارتر این که شناساندن مصداق حقیقی به مردم با دشواریها و موانع بیشتری روبهرو میشود.
برای مصون ماندن از این ترفند شیطانی، به جرأت میتوان گفت تنها راه، استعانت از «عقل سلیم» است که ابلیس و جنودش را به ساحت آن، راه نیست؛ عقلی که حجابهای ظلمانی را کنار زده است و حق و باطل را آشکارا مشاهده میکند؛ حجابهای هفتگانهای که در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» به تفصیل، بیان شدهاند[۱]، و تلاش «عقل سلیم» که منجر به «شناخت» میشود و از بیراهههای منتهی به شبهات، باز میدارد؛ شناختی که از اندیشه و ژرفنگری در جهان آفرینش از یک سو، و تفکّر و تدبّر در آیات قرآن از سوی دیگر حاصل میشود.
حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، بسیار گویا و روشن، شیوهی شیطان را در «شبهه افکنی» و راه مقابله با آن را توصیف مینمایند و میفرمایند:
🕯«<شبهه> را از آن رو شبهه میگویند که انسان را به <اشتباه> میاندازد و حقّ و باطل را به هم <مشتبه> میسازد… شیطان میداند که اگر شما را آشکارا به سوی باطل فرا خواند و به گمراهی فرمان دهد شما دعوتاش را اجابت نمیکنید و از فرمانش سر میپیچید؛ از این رو، شما را از یک سو به حق فرا میخواند و به هدایت فرمان میدهد و از سوی دیگر باطل را در نظر شما حق میآراید و گمراهی را برایتان هدایت جلوه میدهد! اینجاست که شما دعوت او را اجابت و فرمان او را اطاعت میکنید و به شوق حق گرفتار باطل و به نام هدایت دچار گمراهی میشوید!… به خدا سوگند، شما را از <شناختن> گزیری نیست و کار شما جز با <دانستن> راست نمیآید. هماینک، <شناخت> مانند فرشتهای شما را به سوی خود فرا میخواند و <دانستن> مانند پیامبری شما را به سوی خود دعوت میکند. در کوچههای شما فریاد میزند و بر پشت بامهاتان ندا میدهد که <ای بیخبران! شام بیخبری پشت نموده و صبحِ آگاهی بر دمیده است…>»[۲]
بنابراین تنها راه برونرفت از غبار فتنه، کسب علم و نیل به شناخت است؛ علمی که در سایهی تفکّر و شاگردی در مکتب اسلام و شناختی که در نتیجهی مجاهدت و تلاش برای زدودن حجابهای ظلمانی مذکور حاصل میشود و شاید این مجاهدت برای پیراستن نفس از رذایل و آراستن آن به فضایل، از بهترینِ مصادیق برای مفهوم «تقوا» باشد که نتیجهی آن رسیدن به بینشی عمیق برای تشخیص حق از باطل است که خداوند از آن با عنوان «فرقان» یاد میکند و میفرماید:
«يَا أَيُّهَاالَّذِينَآمَنُوا إِنتَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ»؛ «ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ! ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍوند ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ فرقان ﻗﺮﺍﺭ میﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ میﻛﻨﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰﺁﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻓﻀﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ»[۳]