«اُدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/ ۱۲۵)؛ «با حکمت و موعظهی نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به گونهای که بهتر است مجادله نما».
متن شبهه:
منصور هاشمی خراسانی در کتاب «بازگشت به اسلام» ص۲۲۵-۲۲۷ میگوید سوابق نیکوی اصحاب پیامبر موجب گمان نیکو به آنان است. همچنین ادّعا میکند توهین کنندگان به اصحاب پیامبر مانند توهین کنندگان به سایر مسلمانان هر گاه بر آن اصرار داشته باشند فاسق و ظالم هستند. در حالی که خود او در ص۱۳۳ همین کتاب میگوید: «حاکمان کنوني در زمين، به اعتبار آنکه از جانب خداوند گماشته نشدهاند، دانسته يا نادانسته، از جانب شيطان گماشته شدهاند» و در ص ۲۵۴ میگوید: «هر حاکمي که خداوند او را از جانب خويش نگماشته، اگرچه فاطمي بلکه حسيني باشد…طاغوت است» و در ص۲۲۵ میگوید «هر کس جز مهدي، مسلمانان را به بيعت با خويش دعوت کند، امامي است که به سوي آتش دعوت ميکند» و…
اگر حاکمی که از جانب خداوند تعیین نشده است، شیطانی و طاغوت و امام آتش و… است، چطور ابوبکر و عمر و عثمان محترم و توهین کننده به آنان «فاسق» و «ظالم» شمرده میشود؟!
به علاوه خداوند در قرآن ظالمان را لعنت کرده است و اینکه شیعه سه خلیفه غاصب را سبّ و لعن میکند، کاری مطابق با قرآن است.
پاسخ به شبهه:
گفتمان حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مبتنی بر نصوص قرآن کریم و سنّت متواتر پیامبر اکرم در روشنایی عقل سلیم و در عین حال گفتمانی مشترک و اتّحاد آفرین برای مسلمانان است. ایشان پس از تبیین جایگاه اهل بیت طاهرین و اثبات خلافت آنان بعد از رسول اکرم، اشاره میفرماید که این اعتقاد مستلزم بیاحترامی به صحابه نیست؛ زیرا اوّلاً بنا بر عمومات قرآن کریم (حجرات/ ۱۲؛ حشر/ ۱۰؛ نور/ ۱۲) و نیز قواعد کلّی شریعت مانند اصل صحّت (حمل عمل مسلمان بر وجه أحسن)، موظّف به گمان نیکو به آنان هستیم. ثانیاً صحابه پیامبر که نخستین گروندگان به او در روزهای سخت مکّه و حفظ کنندگان او در برابر آزار مشرکان و هجرت کنندگان با او از شهر و دیار خود و جهاد کنندگان به همراهش در روزهایی مانند بدر و احزاب هستند به گمان نیکو سزاوارترند. ثالثاً توهین در اسلام، در هیچ صورتی جایز نیست و قرآن کریم نه تنها جواز سبّ و فحّاشی را صادر نکرده، بلکه حتّی توهین به بتها و خدایان مشرکان را حرام شمرده است. (نگاه کنید به: انعام/ ۱۰۸) رابعاً قرآن کریم هرگز صحابهی پیامبر را لعن نکرده است، بلکه به صورت کلّی، لعن را متوجّه عناوین فرموده است؛ مانند آنکه ظالمان یا دروغگویان را لعن نموده است. پس استناد به این دسته از آیات برای لعن افرادی خاص از میان صحابه، مغالطهای آشکار است؛ خصوصاً که در مورد ظلم یا خیانت آنان تردید یا اختلافی جدّی میان مسلمانان وجود دارد و با این وصف، لعن آنان با ذکر نام جایز نیست. خامساً بر عاقلان پوشیده نیست که لعن صحابه رسول خدا موجب تفرقه و گسترش کینه و عداوت و نفرت و خونریزی میان مسلمانان میشود و با این وصف حتّی اگر فرضاً حکم اوّلی آن، جواز باشد، حکم ثانوی آن با توجّه به تبعات مذکور حرمت است.
در عین حال، ایشان در همان ص۲۲۵ اشاره میفرماید که اگر واقعیّت بر خلاف این گمان نیکو باشد «آنان مسئول کار خويشند و ديگران مسئول کار خويشند و مسلمانان پسين از کاري که مسلمانان پيشين کردند، بازخواست نميشوند»؛ چنانکه خداوند در آیه ۱۳۴ سوره بقرة فرموده است: <آنان گروهی بودند که در گذشتند براي آنان چيزي است که کسب کردند و براي شما چيزي است که کسب کرديد و شما از کاري که آنان ميکردند بازخواست نميشويد>»
طاغوت بودن یک حاکم، به معنای عدم انتصاب او از جانب خداوند و تبعاً عدم مشروعیت او به لحاظ مبنایی است، منتها این امر مستلزم اهانت و فحّاشی به او نیست؛ چراکه طاغوت شمردن او از روی خصومت یا عداوت شخصی نیست. همچنانکه گماشته شدن از سوی شیطان و دعوت به سوی آتش به اعتبار عدم انتصاب طاغوت از سوی خداوند است و همان طور که فرمودهاند میتواند «دانسته یا نادانسته» باشد! از این گذشته، حاکمی که به لحاظ مبنایی نامشروع است، امکان دارد از لحاظ کارکردی خدماتی به مسلمانان داشته باشد، مانند عمر بن عبد العزیز که از لحاظ مبنایی طاغوت بود، ولی از لحاظ کارکردی معروف به عدالت بود. لذا تناقضی در مبنای حضرت علامه وجود ندارد.