«اُدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/ ۱۲۵)؛ «با حکمت و موعظهی نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به گونهای که بهتر است مجادله نما».
متن شبهه:
منصور هاشمی خراسانی در ص۹۱ کتاب «بازگشت به اسلام» معجزه را از اهل بیت نفی میکند و میگوید: «بنا بر آنچه از تاریخ ثابت است، پیشوایان اهل بیت، انسانهایی دانا و وارسته بودهاند که در ظاهر با دیگران تفاوتی نداشتهاند و مدّعی معجزه و علم به غیب نبودهاند.» این در حالی است که حتّی معجزات امامان، مورد اعتراف دشمنان شیعه است؛ همچنانکه ابن حجر از دشمنان متعصّب شیعه در «الصواعق المحرقه» معجزات متعدّدی برای اهل بیت برشمرده است.
در منابع شیعه نیز بارها از معجزات اهل بیت یاد شده است؛ مانند روایاتی که در کتاب «مدینة المعاجز» گردآوری شده است. همچنین طبق روایتی از امام صادق (ع) در علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۲ معجزه به انبیاء و حجتهای الهی داده شد تا دلیلی برای رستگویی آنان باشد و روایاتی دیگر از این دست. حال چگونه منصور هاشمی خراسانی صدور معجزه از ائمه را انکار میکند؟!
پاسخ به شبهه:
شبهه پردازان و کسانی که به دنبال نقد کتاب شریف «بازگشت به اسلام» هستند باید «تمرکز» و «پرهیزکاری» بیشتری داشته باشند و از «بیدقّتی» یا «تجاهل» بپرهیزند. با اندکی دقّت آشکار میشود که حضرت علامه نمیفرماید «صدور معجزه از اهل بیت محال بوده یا واقع نشده است» بلکه میفرماید: «پیشوایان اهل بیت مدّعی معجزه نبودهاند» و این دو عبارت، تفاوت بسیاری با هم دارد، در حالی که ناقد محترم این تفاوت را نفهمیده یا نخواسته است بفهمد!
توضیح آنکه طبق دیدگاه حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، شناخت حجّتهای خداوند از دو طریق میسّر است: یکی «نصّ» و دیگری «معجزه». لکن «مدّعی انتصاب از جانب خداوند به منصبی ممکن، هرگاه از نصّ صاحب معجزه یا کسی که صاحب معجزه او را تصدیق کرده است، برخوردار باشد، نیازی به إظهار معجزه ندارد، بل إظهار معجزه توسّط او تحصیل حاصل است که از خداوند صادر نمیشود؛ مگر از باب فضل و کرامت برای افزایش علم و ایمان که ضروری نیست. با این وصف، إظهار معجزه برای امامان اهل بیت -بنا بر اعتقاد به انتصاب آنان از جانب خداوند- ضروری نبود؛ چراکه در زمان هر یک از آنان، صاحب معجزه یا نصّی ظاهر بود تا با نصّ خود او را از إظهار معجزه بینیاز کند و از این رو، هیچ یک از آنان ادّعای معجزه نداشت؛ به این معنا که مردم را با استناد به معجزهی خود به تصدیق انتصابش از جانب خداوند دعوت نمیکرد، بلکه همهی آنان مدّعی نصّ بودند؛ به این معنا که مردم را با استناد به روایات متواتر پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم یا امام پیشین دربارهی خود، به تصدیق انتصابشان از جانب خداوند دعوت میکردند؛ مانند علیّ بن ابی طالب که از صحابه میخواست در مسجد قیام کنند و نزد مردم شهادت دهند که پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر خم، او را به ولایت بر مردم منصوب کرد…این به معنای آن است که امامان اهل بیت، نیازی به معجزه نداشتند تا ادّعای آن را داشته باشند، هر چند کراماتی از آنان صادر شد.»
اما «واپسین امام اهل بیت، مهدی علیه السلام بر خلاف امامان پیش از خود، به وسیلهی معجزه شناخته میشود؛ چراکه در زمان ظهور او صاحب معجزه یا نصّی ظاهر نیست تا با نصّ خود او را از إظهار معجزه بینیاز کند و از این رو، در روایات فریقین وارد شده است که فرشتهای از آسمان به نام او ندا خواهد داد و او را به مردم معرّفی خواهد کرد…» (پایگاه اطّلاع رسانی، پرسش و پاسخ ۳۶۱). بنا بر این، روایات رسیده درباره ضرورت معجزه مربوط به مواردی است که نصّ کافی وجود ندارد.
حضرت علامه این موضوع را به تفصیل در کتاب «بازگشت به اسلام» ص۲۴۵-۲۴۳ ذیل عنوان «طریقهی شناخت مهدی برای مردم» تبیین فرموده و ضرورت اتیان معجزه توسّط آن حضرت را توضیح داده است، لذا نسبت «انکار معجزه» به ایشان، نسبتی عجیب، بیپایه و ناشی از غرض ورزی است.