قیام عاشورا؛ الگوی مبارزه با حاکمان ظالم
محمّد سعید حبیب پوریان
آغاز ماه محرم و ایام شهادت مظلومانهی نوادهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یاران با وفایش درسهای بسیاری برای امت اسلام دارد. قیام امام حسین در حالی صورت گرفت که ظلم و فساد و تباهی، حکومت بر مسلمانان را فرا گرفته بود و اسلام در سراشیبی سقوط و انحطاط قرار داشت. دستگاه بنی امیه ریشههای اسلام را هدف قرار داده بود و علناً به مظاهر فسق و فساد میپرداخت. در چنین شرایطی بدون شک اگر قیام حسین بن علی در برابر حکومت فاسد صورت نمیگرفت چیزی از پیکر نیمه جان اسلام باقی نمیماند. از همین رو، این بزرگوار با تکیه بر پروردگار متعال و با یاری یاران اندک خود بر حاکم ظالم خروج نمود تا امّت جدّش را اصلاح نماید و فریضهی امر به معروف و نهی از منکر را به انجام رساند. بدون شک همین قیام مشروع و خردمندانه باعث شد که پایههای حکومت فاسد بنی امیّه لرزان شود و ندای حقطلبی و عدالتخواهی زنده بماند.
توجّه به خاستگاه و علّت قیام عاشورا و ابعاد شرعی و نیز آثار آن در ارتباط با زمان ما بسیار حسّاس و اثرگذار است. در این باره چند نکته را به اختصار ذکر میکنیم:
اول اینکه در دین مبین اسلام پذیرش حاکمیت ظالم جایز نیست و خداوند متعال هرگز امر به اطاعت از ظالمان نفرموده است و داشتن باوری خلاف این، مصداق بارز افترای بر خدا و رسول اوست. حضرت علامه منصور هاشمی حفظه الله تعالی در این باره میفرمایند:
«روشن است که حاکميّت ظالمان، حتي اگر مستلزم مخالفت اطاعت کنندگانشان با عقل و شرع نباشد، دست کم مستلزم مخالفت خودشان با عقل و شرع است و با اين وصف، ابقاء آن، اگرچه بدون اطاعت از آنان در مواردي که با عقل و شرع مخالفت ميکنند، به معناي ابقاء مخالفت آنان با عقل و شرع است که اعانت بر آن و تبعاً مخالفت با عقل و شرع شمرده ميشود؛ چنانکه خداوند فرموده است: <وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ>؛[۱] <و به يکديگر بر گناه و درازدستي کمک نکنيد>! از اين رو، انصاف آن است که حرمت اطاعت از حاکمان ظالم و إبقاء حکومت آنان، از بديهيّات اسلام است که تصوّر آن براي تصديق آن کافي است، تا جايي که اعتقاد به وجوب آن، با اعتقاد به وجوب حرام، برابر است».[۲]
دوم اینکه رواج این باور شوم و عجیب در میان مسلمانان در طول تاریخ اسلام باعث شده است که آنها در ظلمپذیری، از جوامع غیر اسلامی و کافر نیز پیشی بگیرند و فساد و تباهی در همهی ابعاد زندگیشان گسترش یابد؛ به طوری که امروز فاسدترین و ظالمترین حاکمان بر مسلمانان حکومت میکنند و از فاسدترین و ویرانترین جاهای روی زمین، سرزمینهای اسلامی هستند؛ چنانکه به عنوان نمونه، حاکمان عرب از آل سعود که در دوستی با کفّار و قتل و غارت مسلمانان و فساد و شرب خمر شهرهاند، بر امّ القرای جهان اسلام مسلّط شدهاند و جنگ و خونریزی و ناامنی و بیعدالتی را در عراق و سوریه و یمن و افغانستان و انحرافات فکری و اعتقادی را در عموم کشورهای اسلامی توسعه میدهند. این وضعیت اسفبار، یعنی تسلّط ظالمان بر سرزمینهای اسلامی و گسترش ظلم در این سرزمینها از آثار مستقیم باور داشتن به وجوب اطاعت از حاکمان ظالم و حفظ آنان است.
حضرت علامه با بررسی علمی و تاریخی این باور شوم و خطرناک میفرمایند:
«مشهود است که اعتقاد به وجوب اطاعت از حاکمان ظالم و حفظ آنها، از شومترين عقايد رايج در ميان مسلمانان بوده که موجب وهن اسلام و سقوط تمدّن اسلامي و گسترش موانع شناخت در ميان مسلمانان شده است؛ چراکه حاکمان ظالم در طول قرنهاي متمادي، با سوء استفاده از اين اعتقاد بيپايه که توسط سفيهاني وابسته به آنها ترويج شده، عقايد و احکام اسلام را يکي از پي ديگري، به سود خود تغيير دادهاند و قرائتي از آن را رسميّت بخشيدهاند که مطابق با اميال آنهاست و در اين ميان، اهل حديث، چونان مزدوراني دستنشانده، همواره در خدمت آنها بودهاند؛ زيرا با تصديق و اشاعهي رواياتي ساختگي که در تضادّي آشکار با قرآن، بر وجوب اطاعت از حاکمان ظالم و حفظ آنها تأکيد ميکنند، عملاً زمينهي تقويت حکومت آنها و شکست جنبشهاي اصلاحي مسلمانان را فراهم ساختهاند و مستضعفان ستمديده را از قيام براي احقاق حقوقشان، باز داشتهاند. لاجرم در اثر مساعي اين خائنان، بيپرواترين ظالمان در حکومت بر مسلمانان طمع کردهاند و مجال آن را نيز يافتهاند؛ تا جايي که کسي مانند يزيد بن معاويه (د.۶۴ق)، با آنکه سفيه و متجاهر به فسق بود، بر مسلمانان حاکم شد و خانهي خدا را آتش زد و اهل بيت پيامبر را کشت و کسي مانند حجّاج بن يوسف (د.۹۵ق)، با آنکه سفّاکي جبّار بود، بر مسلمانان حاکم شد و سرهاي صالحان را بدون جرم بريد و کسي مانند وليد بن يزيد بن عبد الملک (د.۱۲۶ق)، با آنکه در خباثت و فجور سرآمد بود و حتّي نماز هم نميگزارد، بر مسلمانان حاکم شد و زندقه را آشکار ساخت و کساني ديگر از قبيل آنان، با آنکه در ظالم بودنشان اختلافي نبود، هر يک به وراثت از ديگري، بر مسلمانان حاکم شدند و خلافت پيامبر را به ملوکيّت کسرا و قيصر تبديل نمودند، در حالي که اهل حديث، در همهي اين دوران، اطاعت از آنان را واجب ميشمردند و از خروج بر آنان نهي ميکردند، تا به زعم خود از فتنه پيشگيري کنند، در حالي که جز در فتنه واقع نشده بودند؛ چنانکه خداوند فرموده است: «وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي ۚ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»؛[۳] «و از آنان کساني هستند که ميگويند: به من اذن بده و من را در فتنه نينداز! آگاه باشيد که آنان در فتنه افتادهاند و هرآينه دوزخ به کافران محيط است»! در برابر، حاکمان ظالم نيز به پاس مساعي تاريخي آنان که بقاء حکومتشان تاکنون را تضمين نموده است، همواره آنان را حمايت کردهاند و به مناصب مهمّ حکومتي رساندهاند و امکانات لازم براي ترويج انديشههاي انحرافي و ضدّ اسلاميشان را در اختيارشان قرار دادهاند تا با روايات دروغين خود، مسلمانان را اغوا کنند و به بردگاني در خدمت آنان تبديل نمايند!»[۴]
سوم اینکه کسانی که پذیرش حاکمان ظالم و اطاعت از غیر خلیفهی خدا را به صرف اینکه بر مسلمین قدرت یافتهاند و کافر نیستند، لازم و واجب میشمارند و خروج بر آنان را حرام بلکه مصداق کفر میدانند، به غایت از اسلام خالص و حقیقی دور و غافلند؛ چراکه این پندارهی آنان خلاف نصّ صریح قرآن و سنّت متواتر و مخالف با حکم آشکار عقل است!
به تعبیر جناب هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی:
«اکنون نيز بازماندگاني از آنان که خود را اهل سنّت و جماعت ميشمارند، حاکمان ظالم را بر سرزمينهاي اسلامي مسلّط ساختهاند و اطاعت و صيانت از آنان را وظيفهي اسلامي خود ميپندارند؛ تا جايي که در هر يک از سرزمينهاي اسلامي، قلدري خودکامه حکم ميراند و مال و جان و ناموس مسلمانان را هزينهي مطامع خود ميسازد، در حالي که کسي از آنان، جرأت مخالفت با او را ندارد و حقّ مقابله با او را براي خود نميشناسد؛ تا جايي که مستبدترين و فاسدترين حکومتها، در سرزمينهاي اسلامي هستند و ظلمي که در ميان مسلمانان است، در ميان کافران نيست! اين در حالي است که اگر کسي از مسلمانان مانند گوهري کمياب يافت شود که سر مخالفت با چنين حاکمي داشته و بناي بر مقابله با ظلم او نهاده باشد، پيش از هر کاري او را تکفير ميکند تا مخالفت با او براي مسلمانان جواز يابد و مقابله با ظلمش براي آنان حلال شود؛ زيرا با استناد به خبري واحد و غير يقيني، ميپندارد که خروج بر حاکم ظالم حرام است و مفارقت از جماعت مسلمانان شمرده ميشود، مگر آنکه از او کفري آشکار ديده شود![۵] در حالي که قاعدتاً ظلم او هر اندازه شديد باشد، مستلزم کفر او نيست و تا هنگامي که شهادتين بر زبان او جاري است، کفر آشکار از او ديده نميشود؛ زيرا کفر آشکار، انکار خداوند يا پيامبر او يا روز قيامت يا ضروريّاتي مانند نماز و روزه است و کفر کسي که به اينها اقرار دارد، هر چند قابل استنباط باشد، آشکار نيست.»[۶]
اما نکتهی چهارم آنکه هرگاه حاکم ظالم باشد، این ظلم او برای جواز خروج بر او کافی است، اگرچه کافر نباشد و خروج بر حاکم ظالم نه تنها حرام نیست و مصداق کفر و کافی برای تکفیر شمرده نمیشود، بلکه چنین خروجی جایز و لازم است؛ چراکه از یک سو به تعبیر حضرت علامه:
«خروج بر حاکم مسلمان، با اين بهانه که او دچار کفر آشکار شده است، وجهي ندارد، بلکه تنها مجوّز خروج بر او، ظلم او بر مسلمانان است؛ چنانکه خداوند خصوص ظلم بر مسلمانان را براي جواز مخالفت و مقابلهي آنان کافي دانسته و فرموده است: «لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا»؛[۷] «خداوند فرياد زدن به گفتار بد را دوست نميدارد مگر از کسي که به او ظلم شده و خداوند شنوايي داناست» و با اين وصف، فرياد زدن به گفتار بد بر ضدّ ظالم، اگر چه کافر نباشد، در نزد خداوند محبوب است و فرموده است: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»؛[۸] «به کساني که با آنان جنگ ميشود اذن داده شد به سبب اينکه مورد ظلم قرار گرفتند و بيگمان خداوند بر ياري آنان تواناست» و با اين وصف، قتال با ظالم، اگرچه کافر نباشد، مأذون و مورد ياري خداوند است و فرموده است: «وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَٰئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ؛ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ ۚ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛[۹] «و بيگمان کسي که پس از ظلم شدن به او انتقام جويد، راهي بر ضدّ او نيست؛ راه تنها بر ضدّ کساني است که به مردم ظلم ميکنند و در زمين به غير حق درازدستي مينمايند، آنان هستند که برايشان عذابي دردناک است» و با اين وصف، کساني که با ظالم اگرچه کافر نباشد، مقابله ميکنند گناهکار شمرده نميشوند؛ چراکه خداوند براي آنان راهي بر ضدّ او قرار داده است.»[۱۰]
و از سوی دیگر سیرهی سلف صالح و رویهی اهل بیت مطهّر پیامبر نیز همین بوده است؛ چنانکه جناب منصور هاشمی میفرمایند:
«عالمترين، صالحترين و ناصحترين مسلمانان در زمان خود، به اين حکم واقف بودند و به وجوب اطاعت و إبقاء حاکمان ظالم باور نداشتند، مانند حسين بن علي بن أبي طالب که بنا بر خبر متواتر پيامبر ، سيّد جوانان اهل بهشت بود[۱۱] و با اين وصف، جان خود و اهل بيتش را در خروج بر حاکم ظالم فدا کرد تا اسوهي حسنهاي براي مسلمانان باشد، هر چند بيشتر مسلمانان که پيرو امويان بودند، هرگز به عقيدهي او در اين باره گردن ننهادند.»[۱۲]
بنابراین به حکم عقل و بر اساس قرآن و سنّت متواتر، اطاعت از حاکمان ظالم هر چند کافر نباشند، حرام است و خروج بر آنان جواز دارد و نظیر قیام عاشورا که در آن سید جوانان اهل جنّت، خودش و اهل بیتش را در این راه صحیح و نورانی فدا نمود باید اسوه و الگوی مسلمانان واقعی و مظلومان و حقطلبان و عدالتخواهان جهان قرار گیرد.
نکتهی پنجم که بسیار مهم است این است که قیام و خروج بر حاکم ظالم نباید منجر به گرفتن قدرت از او و دادن آن به ظالمی دیگر شود؛ همچنانکه سرنوشت بیشتر قیامهای طول تاریخ همین بوده است و ظالمی رفته است و جای او را ظالمی دیگر گرفته است. بلکه بعد از سقوط یک ظالم، قدرت باید به دست صاحب حقیقی آن یعنی خلیفهی خداوند بر روی زمین که در این عصر، مهدی فاطمی است سپرده شود. به تعبیر حضرت علامه:
«سلب حاکميّت از ظالم براي تفويض آن به ظالمي ديگر جايز نيست؛ چراکه اين کار مخالفت و مقابله با ظالم شمرده نميشود، بلکه إبقاء او در صورتي ديگر است؛ چنانکه تاکنون مخالفتها و مقابلههاي معدودي که توسّط مسلمانان با حاکمان ظالم انجام شده، عموماً براي تبديل ظالمي با ظالمي ديگر بوده و تبعاً به رفع ظلم و تحقّق عدالت نينجاميده است.»[۱۳]
واقع آن است که همین رویکرد غلط یعنی اسقاط یک ظالم و ابقاء او در صورتی دیگر با قدرت دادن به ظالمی دیگر و نسپردن زمام قدرت به خلیفهی خداوند بر روی زمین، از یک سو عامل انحراف انقلابها و قیامهای مسلمین علیه ظالمین بوده است و از سوی دیگر بیشتر مسلمانان را نسبت به اینگونه حرکتها بدبین و حتی مأیوس نموده است.
از مجموع آنچه تبیین شد، مشخص میشود که چه اندازه مسلمانان از حقیقت اسلام دورند و اسلام را غلط و ناقص فهمیده و فهماندهاند و بر اساس این فهم غلط از اسلام عمل کردهاند. به تعبیر جناب هاشمی خراسانی «دانسته ميشود که مدّعيان سنّت و جماعت، علي رغم ادّعاي گزافشان، اسلام را به طور کامل وارونه کردهاند و براي نقض آن و جلوگيري از حصول مقاصدش، دست به دست يکديگر دادهاند.»[۱۴]
همچنین فهمیده میشود که «مسلمانان براي بازگشت به اسلام، راهي جز تحريم اطاعت از حاکمان ظالم و ترک آن، بلکه خروج بر آنان به رغم همهي پيآمدهايش براي تبديل آنان با حاکمي عادل، ندارند.»[۱۵]
امید است که سالروز قیام عاشورا، فرصتی برای درک بیشتر همهی مسلمانان از این حقیقت بزرگ فراموش شده و بازگشت آنان به اسلام خالص و کامل باشد که جناب منصور حفظه الله تعالی به مثابهی ادامه دهندهی راه امام حسین یادآوری فرمودند، ان شاء الله.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی، بخش دیدگاهها، مقاله ۳۹
- ۱ . ↑ مائدة/ ۲
- ۲ . ↑ هاشمی خراسانی، بازگشت به اسلام، ص۵۶
- ۳ . ↑ توبة/ ۴۹
- ۴ . ↑ هاشمی خراسانی، بازگشت به اسلام، ص۵۷
- ۵ . ↑ نگاه کن به: فقرهي «إلّا أنْ تَرَوا کُفْراً بَواحاً» در: صحيح البخاري، ج۸، ص۸۸؛ صحيح مسلم، ج۶، ص۱۷؛ بيهقي، السنن الکبري، ج۸، ص۱۴۵. هر چند در برخي منابع، اين فقره در اصل حديث نيامده و آوردن آن به برخي مردم نسبت داده شده است! نگاه کن به: عبارت «وَ زادَ بَعْضُ النّاسِ: ما لَمْ تَرَوا مِنْهُمْ کُفْراً بَواحاً» در: مسند أحمد، ج۵، ص۳۱۴
- ۶ . ↑ هاشمی خراسانی، بازگشت به اسلام، ص۵۸
- ۷ . ↑ نساء/ ۱۴۸
- ۸ . ↑ حج/ ۳۹
- ۹ . ↑ شوری/ ۴۱ و ۴۲
- ۱۰ . ↑ هاشمی خراسانی، بازگشت به اسلام، ص۵۸ و ۵۹
- ۱۱ . ↑ نگاه کن به: ابن أبي شيبة، المصنّف، ج۷، ص۵۱۲؛ مسند أحمد، ج۳، ص۳، ۶۲، ۶۴ و ۸۲ و ج۵، ص۳۹۱؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۴؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۳۲۱ و ۳۲۶؛ نسائي، السنن الکبري، ج۵، ص۵۰، ۸۱، ۹۵، ۱۴۵، ۱۴۸ و ۱۴۹؛ همو، فضائل الصّحابة، ص۲۰، ۵۸ و ۷۶؛ همو، خصائص أمير المؤمنين، ص۱۲۳؛ مسند أبي يعلي، ج۲، ص۳۹۵؛ صحيح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۱۱ و ۴۱۲ و ۴۱۳؛ حاکم نيشابوري، المستدرک، ج۳، ص۱۶۷؛ طبراني، المعجم الأوسط، ج۱، ص۱۱۷ و ج۲، ص۳۴۷ و ج۴، ص۳۲۵ و ج۵، ص۲۴۳ و ج۶، ص۳۲۷؛ همو، المعجم الکبير، ج۳، ص۳۵، ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۳۹ و ۴۰؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۲ و ۱۸۳ و ۱۸۴ و ۲۰۱. همچنين، براي آگاهي از تواتر آن، نگاه کن به: کتاني، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ص۱۹۶
- ۱۲ . ↑ هاشمی خراسانی، بازگشت به اسلام، ص۵۶ و ۵۷
- ۱۳ . ↑ همان، ص۵۹
- ۱۴ . ↑ همان
- ۱۵ . ↑ همان